داغش چیزی نیست که هیچ وقت فراموش بشه الان که دارم اینو تایپ میکنم بغض نفس خودمو گرفته
من دیدم دیگه تو خانوادم چیاا شد الان یکی از خاله هام سرطان سینه گرفت مامان خودم داره کور میشه زنداییم که دیگه انگار زندگی نمیکنه واقعا مادر بزرگ پدربزرگم هموز نخندیدن
ولی هرچی خودتو اذیت کنی اونم بیشتر اذیت میشه براش قرآن بخون ازم بخوا کمکت کنه آروم شی
واقعا همچین داغایی اینجوریه که انگار ی چیزی درونت دارع میسوزه مادربزرگ من میگه بخدا خیلی شبا میخوابم بوی سوختن جیگرمو حس میکنم💔