.🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
📚 داستان_کوتاه
💐
چند سال پیش همیشه فکر می کردم شبها کسی زیر تختم پنهان شده است.
نزد پزشک اعصاب رفتم و مشکلم را گفتم.
💐
روانپزشک گفت: فقط یک سال هفتهای سه روز جلسه ای 80 دلار بده و بیا تا درمانت کنم.
شش ماه بعد اون پزشک رو تو خیابان دیدم.
پرسید چرا نیومدی؟
💐
گفتم خب جلسهای هشتاد دلار، برای یک سال خیلی زیاد بود.
یه نجّار منو مجانی معالجه کرد.
خوشحالم که اون پول رو پسانداز کردم و یه وانت نو خریدم.
💐
پزشک با تعجب گفت، عجب!
میتونم بپرسم اون نجّاره چطور تو را معالجه کرد؟
💐
گفتم: به من گفت اگه پایههای تختخواب را ببُرم؛ دیگه هیچکس نمیتونه زیر تختت قایم بشه!
🍃برای هر تصمیم گیری شتاب نکنیم و کمی بیندیشیم!🍃