ما چه بدبختیهایی که با خانواده پدریمو نکشیدیم
چقدرررررر مادرمو خورد کردن و بقیه جاریا خندیدن ، چقدر اشک مارو درآوردن و پدرم نگاهمون کن و زن و بچه شون زل زدن تو چشمامون یکی نگفت ببخشید
خدا تک تکشونو لعنت کنه من که نمیبخشیمون خدا هم باید تا وقتی زنده ن نشونشون بده
چقدر پدرم از دهن ما گرفت و داد به خانواده ش، الان اونا محل بابام نمیدن
مامانم مریض شد، پر از عقده شد یکی نگفت ببخشید
الآنم که سنشون رفت بالا بابام یادش اومد باید طرفدار بچه هاشو باشه، بعد از یه دعوا که مقصر هم نبودیم ، بابام دوباره سکوت و این دفعه ارتباطشو کم کرد
الان همون برادری که پیش پدر و مادر من بزرگ شده ، پدرم عمل کرد و به پدرم زنگ نمیزنه و حالشو نمیپرسه
خدا براشون نخواد ، هر کی دل شکست خدا دلشو بشکنه