چند روزیه که شوهرم از اینکه رابطه کمی داریم باهام لج بود منم از قصدم نبوده ،بیمارم ،هم روحی هم جسمی ،وهم یه بچه بیش فعال دارم و واقعا نمیرسم که انجام بدیم ،انرژی ندارم حتی چند روزیه که نمازم نمیخونم بخدا.
حالا دیشب شد و منم گفتم چون چند روز دیگه پریود میشم برم پیشش ،اولش قبول نکرد به حالت شوخی و اینا ولی میدونستم دوس داره منم ادامه دادم و....نمیدونم چطور بگم قبل انجام اون کار آخری یهو عصبانی شد گفت درکم نمیکنی ،کم میای و فقط وقتی خودت دوس داری هستی و همینه که اندازه سگ ازت بدم میاد ،ببخشید که میگم اینارو در حالتی گفت که کاملا ل..ت بودیم و خودشم تو اوج بود .منم هیچی نگفتم و گفتم الان وقت این حرفا نیست بزار ادامه بدیم ولی بغض در گلومو گرفته بود و به زور تحمل میکردم ...