من انقدر حالم بد بود که از دانشگاه نرفتم خونه
از صبح تا عصر گرسنه توی دانشگاه موندم تا ببینم جوابمو میده یا نه
یادمه یه نمایشگاه کتاب برگزار شده بود توی دانشگاه
رفتم ازش یه قرآن خریدم که بهش هدیه بدم بزاره داخل ماشینش تا ازش مراقبت کنه
حتی یه درصدم با اون همه اتفاق خوب نمیتونستم اون رابطه رو تموم شده درنظر بگیرم