پنهان کاری از شوهرم کردم

به پدر شوهرت بگو با شوهرت حرف بزنه این اخلاقای گندش رو بزار کنار.

استرس نگیر نترس چیزی نمیشه ونمیفهمه وسلام .تازه با پدرش هم رفته بودی اون شاهده که کمتر از نیم ساغت اونجا بودی .

یکبار برا همیشه سخت وسفت تو روش وایستا وبگو من نمیتونم این وضع رو تحمل کنم من مادر دوتا بچه ام و...

کاری که من هر بار میکنم

نه خواهر ما بی عرضه نیستیم 

اینا افکارشون مریضه.مشکل از خود نا کسشونه.

منم خسته شدم بریدم دارم به خود کشی و...فکر میکنم اگه بتونم قرص برنج گسر بیارم عالی میشه

من نیوردم.

منم مادرش.خواهراش.زن برادراش همشون دارن میرن مشهد 

مال من نمیزاره.خیلی خیلی سخته.ازادی نداشته باشه ادم

بخدا هر زن جای من بود هزار راه میفتاد 

ببین همش با من کل داره

رزیم میگیرم اونم رژیم میگیره تازه کمبود وزنم داره 

بخودم میریم حالش بد میشه

خودارضایی میکنه

ی صحنه هایی رو الهی هیچ زنی نبینه 

ی حسرت ایی خیلی سنگینه با هیچ نوشابه ای پایین نمیره 

باردار بودم مجبورم می‌کرد رابطه نامعقول نمیتونستم تحقیرم می‌کرد جلوم خودارضایی می‌کرد 

کتکم میزد و با فاحشه ها مقایسه می‌کرد

مگه میشه دیگه لذتی. برد 

بخدا من از حقم نمیگذرم

واقعا برای زندگی اومدم ولی از روز اول خودشو خانوادش عذابم دادن تازه فهمیدم حتی موندنشم ی سیاست کثیف بوده و کلا برام تموم شده 

مادر شوهر پدرشوهر من واقعا جادوگرن 

بالشم پاره میکنن ببینن پشم توش چیه بعد 14 سال

از خونم وسایل میدزدن 

همش نقش بازی میکنن

خدا نکنه 

بچه خیلی خوبه ولی بشرطی که والدین قدر بدونه

کن مادرشوهرم تا فهمید جاریمو دیگه بچه دار نمیشه و سرطان داره ذوق شوهرمو کور کرد حالا هم همش میگه ی دونه بیار 

تو 40سالگی

کاش میشد تموم میشد این شب سیاه

یکی بیدارشدن می‌کرد و می‌گفت کابوس میدیدی

چرا تجربه نکردم هزاران بار .ولی دیگه تصمیم گرفتم تو روش وامی ایستم ومیگم من سی وخورده ای سنمه .چرا اینجوری میکنی .مگه تا خالا بهت خیانت کردم .مگه تا حالا منو با کسی دیدی و...

ولی بازم احمقن ونمیفهمن.کاملا درکت میکنم

من که هر روز دعا میکنم یا اخلاقش خوب بشه یا بمیره.

ولی هرچی ظالمتر میشه بخدا سالمتر هم میشه‌چیزیش نمیشه

خدا لعنش کنه.

کاش اگه میتونی لزش جدا بشی.من حامی ندارم .برا جدا شدن .

ولی فکرای دیگه دارم

شوهر منم همینه .مشمواچل الذنبه منه.

ولی حس میکنم خدا بیشتر هوای اون رو داره.بخودش قسم .انگار من اصلا بنده اش نیستم

ازین‌العابدین هیچی بعید نیست چون اهل جادو جمبلن و خیلیم اعتقاد دارن بعد میگن نه ما اعتقاد نداریم

زیر سر پدرشوهرم تو بالشش پر دعاست ک نترسه و بخوابه ولی شکر خدا همش تو ترس و خواب با ترسه

برام مهم نیست

ببین من واقعا خودم رو متاهل نمیدونم وبی برای خودم احترام قائلم و خودمو متعهد میدونم 

مامانم میگه خرجتو میده بسه

دیگه نمیدونه حسرت ی حرف قشنگ ی نوازش دوزار احترام یعنی چی

بخدا کارم شده گریه 

شوهرم فقط نقشه میکشه حتی بمن و زندگی خودشم رحم نمیکنه

فقط دغا کنید بمیره

واقعا 

من خونه پدر خیر ندیدم خونه شوهرمو

بهم میگه برو سرکار بابام ینا یکماه بیان اینجا راحت باشن

علنا بپزم حاضر آماده بزارم برم بیام بشورم این مرد منه خدا از زمین یبار برش داره