هر بار که صدام میکنه استرس میگیرم میگم حتما فهمیده به خدا اینقدر که تو عذابم میخوام برم بهش بگم خودمو راحت کنم قرار بود جشن یلدا بگیرن تو مدرسه دخترم تعطیل شدن مدارس نگرفتن چون پول جمع کرده بودن گفتن جشن بگیریم ولی برا روز مادر مادر ها هم بیان شوهرم مخالف این چیزاست من بهش نگفتم یواشکی رفتم نیم ساعته تو جشن بودم زودی برگشتم از اون روز یه اب خوش از گلوم نرفته
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
اره ولی با این استرس چیکار کنم باردارم هستم حالم خراب میشه ضعف میکنم پاهام سست میشه
زمان بگذره فراموش میکنی. یعنی میخواد از کجا بفهمه شوهرت؟ اگه گروهی چیزی شاد دارن حواست باشه عکسای جشن رو حذف کنی.
"برای اینکه مردم در خط نگهداشته شوند، آنها باید گرسنه، نیازمند، بیسواد، و خرافی نگهداشته شوند. اگر فرزند بقال باسواد شود، او نهتنها به سخنرانی من انتقاد خواهد کرد، بلکه واژههای بدیعی را نیز بکار میبرد که نه شما و نه من نمیتوانیم آن را بفهمیم … چه اتفاقی میافتد اگر کودک علوفهفروش باهوش و توانا باشد و کودک من، ...،تنبل و احمق باشد؟"
نمیدونی تو چه دوراهیی هستم همش میگم اگه میخواست بفهمه تا الان فهمیده بود بعد میگم نکنه به گوشش برسه ...
کلا تو همه ی موقعیت ها این قدر در عذابی یا برا مدرسه نظرشه نباید بری؟
ریز به ریز کاراتو براش نگو تو الان مادر دو تا بچه ای. بزار کم کم عادت کنه که تو هم میتونی یه تصمیم هایی بگیری گاهی.
"برای اینکه مردم در خط نگهداشته شوند، آنها باید گرسنه، نیازمند، بیسواد، و خرافی نگهداشته شوند. اگر فرزند بقال باسواد شود، او نهتنها به سخنرانی من انتقاد خواهد کرد، بلکه واژههای بدیعی را نیز بکار میبرد که نه شما و نه من نمیتوانیم آن را بفهمیم … چه اتفاقی میافتد اگر کودک علوفهفروش باهوش و توانا باشد و کودک من، ...،تنبل و احمق باشد؟"
هر چی دخترم بزرگتر میشه سخت تر میشه جنجال هامون بیشتر
آره ، آدم خیلی وقتها مجبور به ورود به اجتماع هست ، اگه اجازه این روابط و مراسمات رو نداشته باشی دخترت هم تحت تأثیر قرار میگیره و بعدها اعتماد به نفس نداره