جاری بزرگه قانع و اهل پس انداز بود از اون خانمها که دوست داشت خونه زندگیش عالی و درجه باشه تا سر زبونا بیفته دوست و اشنا و در و همسایه چشمشون دربیاد جاری کوچیکه برعکس بود فقط فکر تفریح و خوشگذرونی و ریخت و پاش و به خودرسیدن بود و خونه و ماشین و...اهمیت براش نداشت دست بر قضا هر دو برادر بیکار شدن و بی پول تصمیم گرفتن برن یه کشور دیگه چند ماهی کار کنن تا اوضاعشون بهتر بشه و اینطور شد که رفتن و تو مدتی که کار کردن و پول فراوان میفرستادن واسه خانوماشون جاری بزرگه همه پولهارو پس انداز میکرد وام میگرفت و خلاصه خونه رو عوض کرد وسایل خونه رو عوض کرد و کلی خونه زندگیشو تغییر داد ویه زندگی لاکچری درست کرد واسه خودش جاری کوچیکه ولی پولایی رو که شوهرش ردمیکرد همه رو به باد میداد و خرج قر و فر و خورد و خوراکش میکرد بینیشو عمل کرد ابرو کاشت دندوناشو لمینت کرد صورتشو لیفت کرد و....بعد دو سه سال شوهرا برگشتن برادر بزرگه دید به به خونه بزرگ و لاکچری داره ماشین مدل بالا داره رفت جلو آیینه یه نگاه به خودش انداخت و گفت حیف منو این خونه زندگی نباشه که این زن درب و داغون زنمه هرزنی آرزوشه بیاد با من ....برادر کوچیکه اومد دید هیچی نداره مستاجر آس و پاس رفت تو آینه یه نگاه به خودش کرد و گفت توی آس و پاس و بی پول عجب زن خوشگل و تر گل ور گلی داری خر شانس قدرشو بدون (تاپیک جنبه فان داره قصدم خدایی نکرده توهین به هیچ تیپ شخصیتی نیست ولی یه نکات ریز آموزشی داره )