ترم اول خوابگاه بودم معمولا مامانم گوشت و مرغ میفرستاد برام کم میومد خودم برم خرید
یه بار پیش اومد رفتیم خرید مرغ و خوراکی به روی خودش نیاورد چیزی بخره یا بگه با هم بخریم
بعد پرو پرو وقتی رسیدیم گفت برای شب گوشت درست کنیم!؟😐
انگار نه انگار
تکلیفشم معلوم نمیکرد میخواد شریکی باشه مستقل باشه چی باشه
یه غروبی من خواب بودم پا شدم دیدم شامش درست کرده داره تنهایی میخوره!!