نمیدونم چرااا گاهی دلم تنگ میشه ولی میدونم اشتباه میکنم
نامزدی شش ماهه که بهم خورد بازم گاهی دلم براش تنگ میشه،البته صیغه ی محرمیت یکساله داشتیم ولی اخلاقای گندش دیوانه م کرده بود
خودشو بالاتر میدونست با اینکه پایینتر بود
عقل کل میدونست با اینکه اصلااا شعور وادب نداشت
از یه خانواده ی داغون وپوکیده،
دمدمی مزاج بود
اخرا دیگه همش میترسیدم کاری کنم یا حرفی بزنم بهش بربخوره وناراحت بشه
لاشی وعیاششششش
هیچی نبود درمقابل منی که از یه خانواده ی آروم وسالم بدون هیچ رابطه ی قبلی با پسرا،
ده ساللل بزرگتر بود
یه کارمند بود فقططط پز میداد دانشجو ی دکتراس،دکترای مهندسیا
منم البته دانشجو پزشکیم
نمیدونم چرااا یاد اوایل میفتم که خیلییی خودشو عاشق نشون میداد
یاد حرفای فریبنده ش البته بیشتر اون اوایل میزد