یه شب عروسی بودیم
بعد دختر عمه ب من گفت بیا بریم ی لحظه خونه دختره اجیشو بزاره بعدش ما یخورده رفتیم که پسر عمم اومد باهامون من گفتم پس اون میاد من دیگه نیام برم تو ..
داشتن بر میگشتم یهو اونی که دوسش دارن رفیقش مست بود حالش خراب بود من یهو دیدم این بدو بدو داره میاد حالا نمیدونم بیچاره حالش بد میخواست بیاره بالا یا هرچی ... که داشت میاد طرفه من بعد رفیقش همونی که دوسش داشتم سری پشته سرش اومد
جلو من وایساد رفیقش خورد بهش و گرفته بودش و نمیزاشت بره
بنظرتون میخواسته رفیقشو بگیره ؟