یه مهمونی خانوادگی رفتیم قبل از اینکه ما برسیم همه رسیده بودن ، تا ما برسیم همه رو یاد داده بود که هیچکی باهاش حرف نزنه همه بهش بی احترامی کنید یعنی خواهراشو داماداشون همه رو یاد داده بود خلاصه تو مهمونی هرکس هرجور میتونست بهم بی احترامی می کرد
اومدم خونه چند روز نخوابیدم از سردرد دارم میمیرم
به شوهرم میگم بذار من نیام تو جمعاتون قهر میکنه خسته شدم ، خواهر شوهرم خیلی خبیثه یه حرفایی پشت من میگه منو کوچیک میکنه جلو همه
جاریمو بعد مدتها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳
پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم میخوره!گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم تغییر کنم. سریع از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن! 🎉
نی نی عزیز من ، تو تاریک ترین لحظات زندگیم اومدی تو وجودم آنقدر نگرانت بودم و هستم و استرس دارم ک الان سه شبه نخوابیدم حتی یک ثانیه با خودم میگم گور پدر من که نخوابیدم شما اذیت نشی.خدا رو گواه میگیرم که هر لحظه چقدر سخت میگذره استرس بیچارم کرده میدونم دارم به شما آسیب میزنم .تو دلی قشنگ من تنها آرزوی من سالم و صالح بودن شماست با صاحب الزمان عج الله تعالی فرجه الشریف قرار گذاشتم شما رو سالم وصالح بذارن تو بغلم .برام دعا کنید . عزیز مادر جان مادر نفس من .خدایا نفسم رو سالم بهم بده خدایا به من رحم کن .شبها دوتا قرآن بالا سرم میذارم.دیشبم خوابم نبرد خیلی تا صبح زجر کشیدم اما امروز گوشیمو دزدیدن سر لجبازی من و خودخواهی های من . دیگه به مادر و برادرم آسیب نخواهم زد .هر تغییری یک شروعی داره میخام تغییر کنم اون موجود پرخاشگر و عصبی تبدیل ب موجودی اروم بشه ۲۶/۹/۱۴۰۳