2777
2789
عنوان

رفته بودیم مهمونی خواهر شوهرم انقد اذیت کرد بهم گفت

| مشاهده متن کامل بحث + 699 بازدید | 57 پست
این کار میکنم بعد مادر شوهر و پدر شوهرم با حالت غضبی زل میزنن بهم که میترسم ازشون

نترس صبر کن به زبون بیان اگر گفتن چرا ساکت نشستی یجا هیجکاری نمیکنی دلیلشو واضح اروم و با احترام بگو از هیچکسم نترس بگو تو خانوادتون به من کم محلی میشه انگار دوست ندارین من میام اینجا خوشتون نمیاد ازم دلیل رفتارتون چیه

یکسال پیش هیچ امیدی نداشتم، همه روش ها رو امتحان کردم تا اینکه بعد از کلی درد کشیدن از طریق ویزیت آنلاین و کاملاً رایگان با تیم دکتر گلشنی آشنا شدم. خودم قوزپشتی و کمردرد داشتم و دختر بزرگم پای پرانتزی و کف پای صاف داشت که همه شون کاملاً آنلاین با کمک متخصص برطرف شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون دردهایی در زانو، گردن یا کمر دارید یاحتی ناهنجاری هایی مثل گودی کمر و  پای ضربدری دارید قبل از هر کاری با زدن روی این لینک یه نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص دریافت کنید.

نترس صبر کن به زبون بیان اگر گفتن چرا ساکت نشستی یجا هیجکاری نمیکنی دلیلشو واضح اروم و با احترام بگو ...

میدونی اینا درست نمیشن مثلا امروز رفتارشون خوبه فردا روز ما ماشینمون عوض میکنیم یا یه اتفاق خوب برامون میفته به دلیل حسادت انقد اذیت میکنن و بی احترامی تا به قول خودشون ندارن خوشحال باشی 

نترس صبر کن به زبون بیان اگر گفتن چرا ساکت نشستی یجا هیجکاری نمیکنی دلیلشو واضح اروم و با احترام بگو ...

میدونی از حرف زدن میترسم چون خواهر شوهرم انقد بی ادبه می‌ترسم یه حرفی اونوسط بهم بگه منم دیگه تا آخر عمرم باهاش حرف نزنم ، چون شوهرم وقتی با اونا قهر میشیم روحیش خراب میشه تو زندگی

احتمالا بچت اذیت نمیکنه



بخدا از اول کار هر چی میخان برن همراهشون بچهای جاریم به تموم بچها یاد دادن بزنیدشون و نزارید بیان همراهشون،از بس پلیدن دخترش یکی کلاس چهارم و یکی کلاس اول راهنمایی  حالا پسر خواهر شوهرم برحمت خدا رفته ما میام میرم فقط تموم بچهای فامیل شوهرمو جمع کردن همین دوتا کوچولو رو بزنن و همراهشون نزارن،اینقدر لجن هستند جاریم همینقدر پلیده ب اینا یاد داده که اینکارو کنن،

میدونی از حرف زدن میترسم چون خواهر شوهرم انقد بی ادبه می‌ترسم یه حرفی اونوسط بهم بگه منم دیگه تا آخر ...

خراب بشه

مگه الان روحیه تو خراب نیس؟شوهرت جرا براش مهم نیس روحیه ی تو؟ولی تو باید به روحیه اون اهمیت بدی؟

چرا انقد ما زنا همش تو سر خودمون میزنیم

ان شالله تقاص میدن


بخدا از دست پلیدترین جاری دنیا با دخترا و پسرای پلید تر از خودش خسته شدم،اینجوری فضایی میخام از دست اینا رها بشم ولی شوهرم نمیزاره جدا شم آخه بچهام مثل زندانی اند داخل قفس هیچ وقت نه عروسیا نه اعزاها نه محرما میتونن برن تو این مجلس از دست بچهای جاریم که پسر عمه ها و نوه ی عمه ها رو هم کردن مثل خودشون

بخدا از دست پلیدترین جاری دنیا با دخترا و پسرای پلید تر از خودش خسته شدم،اینجوری فضایی میخام از دست ...

مجبوریم ازشون دوری کنیم هربار میبینیمشون مریض میشیم اعصابمون بهم میریزه

فکر میکردم خانواده ی شوهر من نوبرن والا خوبه که شماها رو میبینم امیدوار میشم مگه میشه که جلسه بزارن ...

من خودم از رفتاراشون شاخام در اومده ما انقد احترام به عروسامون می‌ذاریم 

مجبوریم ازشون دوری کنیم هربار میبینیمشون مریض میشیم اعصابمون بهم میریزه


منم افسردگی گرفتم بخدا،دخترای خواهر شوهرام‌ دبیرستانی اند اونا هم منو میبینن میخندن درگوشی حرف میزنن کاری کردن توجه همه بهم جلب شده همش منو میبینه عجیب نگام میکنن

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز