2777
2789
عنوان

خدا هیچ دختری رو محتاج خونه پدر نکنه

| مشاهده متن کامل بحث + 409 بازدید | 54 پست

یکسال پیش هیچ امیدی نداشتم، همه روش ها رو امتحان کردم تا اینکه بعد از کلی درد کشیدن از طریق ویزیت آنلاین و کاملاً رایگان با تیم دکتر گلشنی آشنا شدم. خودم قوزپشتی و کمردرد داشتم و دختر بزرگم پای پرانتزی و کف پای صاف داشت که همه شون کاملاً آنلاین با کمک متخصص برطرف شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون دردهایی در زانو، گردن یا کمر دارید یاحتی ناهنجاری هایی مثل گودی کمر و  پای ضربدری دارید قبل از هر کاری با زدن روی این لینک یه نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص دریافت کنید.

ما هنوز عقد نیستیم و جدا افتادیم نه بچه دارم نه چیزی مامانیم اخلاقش کلا عوض شده😢😢 دارم دق میکنم دل ...

بابام دو سال دوران نامزدی با من حرف نزد بی دلیل کل اعضای خانواده هم میدونن بعد عروسیم یه بارم نیومد خونم اونم عید فقط یه بار اومد ،هیچوقت نفهمیدم دلیل اینکار ها رو پدرم منو دوست داشت چرا یهو اینجور شد ،از دست بابام دو سال مریض شدم ،الانم از استرس این یه ماه و کلا ریزش مو گرفتم هیچوقت انقدر بدخت نبودم،الانم دستم تو جیب خودمه ولی مجبورم چند روز دیگه هم بخاطر بچم تحمل کنم

مستقلم عزیزم حقوق دارم دور کاری ام ،مجبور شدم این ماه و اینجا بمونم چند روز دیگه بر میگردم ولی خیلی ...

خب خداروشکر پس خودتو ناراحت نکن جوابم نده کلا نسل اونا اینطور تربیت شدن و الانم سن شون بالاس تغییر نمیکنن دیگه

منم تقریبا مشابه شمام ازدواج نکردم و باتوجه به بیماریم امکان ازدواج ندارم و چون مشکل عصبی دارم تحمل کردنم برام سخت میشه... هر چند وقت یک بار سرکوفت میزنه که تو تو دستای منی باید پیر شدم عصای دستم باشی بقیه ازدواج کردن رفتن و هزار تا حرف دیگه 


خدایا شکرت🩷
اره ازدواج کردم پنج ساله و ی دختر دارم خونه بابام ی استان دیگه س سالی دو بار میرم در حد ی شام یا ناه ...

خدارو شکر... تنت سالم باشه همیشه و خدا دخترت برات نگه داره🌸🌸

خدایا شکرت🩷
من الان مجردم و حس اضافی بودن ندارم واقعا اضافه ام براشون با اینکه همه کاری براشون می کنم ...مدام یه ...

عزیزم منم این دوران و گذروندم برات تعریف کنم میرفتم ساعت ۷ صبح سمت کرج عظیمیه تو یه دفتر کار می‌کردم ساعت کاری تا ۵ غروب بود من ناهار نمیخوردم ۴ میرفتم بیرون بر میگشتم سمت خونمون ۵ و نیم غروب میرفتم فست فودی کار می‌کردم تا ساعت ۱۲ شب بعد برمیگشتم خونه ،فقط نباشم باهام دعوا نکنن ولی آخر شبی یهو باز یه بهونه برای دعوا پیدا می‌شد انقدر بدبخت بودم ،بعد گذشت خواستگار آوند هی میگفتن بگیر از این بهتر نیست و فلان پسره نامزد کرد کلی به من توهین کردن آخر با شوهرم اومد خواستگاری بله دادم بدون هیچ حرف و حدیثی البته پسر خوبی بود،دو سال با اون نامزد بودیم روزی نبود حرف نشنوم از خانوادم ،انگار حیوون خونگی اشون بودم ،بابام میگفت شغال ،سگ هر چی از دهنش میومد خیلی درد دارم چی بگم

بابام دو سال دوران نامزدی با من حرف نزد بی دلیل کل اعضای خانواده هم میدونن بعد عروسیم یه بارم نیومد ...

انشاالله درست میشه عزیزم صبر داشته باش اعصاب خودتو خورد نکن... من که پدرم از دنیا رفته مادرم ازدواج کرده خونه شوهرشه منم با مادربزرگم مجبوری زندگی میکنم اونم جز من کسیو نداره تا سروکله عشقم پیداش شد الان به خاطر تعصب ایشون حق کار بیرون ندارم خودشم مشکل مالی داره هنوز عقد نکردیم مادربزرگم داره خرجمو میده با کلی منت و ادا رفتاراش انقد دلمو میشکونه هیچ وقت ازش انتظار نداشتم این دوماهه انقد دلم شکسته ازش که فقط خدا میدونه معلومم نیست تا چند وقت باید این شرایطو تحمل کنم😢😢 دلم میخواد زودتر عشقم بیاد عقد کنیم دیکه خسته شدم از بلاتکلیفی

من به روزهای روشن ایمان دارم❤

خب خداروشکر پس خودتو ناراحت نکن جوابم نده کلا نسل اونا اینطور تربیت شدن و الانم سن شون بالاس تغییر ن ...

الهی مشکلتون حل بشه ،کاش هیچوقت هیچ کس اینایی که گفتم درک نکنه ،زندگی خیلی پیچیده است منو دعا کنید ⚘️🙏

عزیزم منم این دوران و گذروندم برات تعریف کنم میرفتم ساعت ۷ صبح سمت کرج عظیمیه تو یه دفتر کار می‌کردم ...

وای .... تقریبا خانواده ات و زندگی ات مثل خودمه منم سرکار میرفتم که فقط مادرم رو نبینم ولی از شانس بدم پیش کسی کار کردم که بیشتر از خونواده ام بهم توهین می کرد خواستگار اومد هزار تهمت و توهین بهم گفتن با اینکه خواهرم همراهم می اومد با خواستگار باهم می رفتیم توی جای عمومی قرار می ذاشتیم می‌گفت معلوم نیست میری با پسره چه غلطی می کنی چند ساعت بابام هم همیشه فحش میده خواستگاره رو به خاطر مشکل روانی که داشت رد کردم ولی هنوز بعد دو سال هنوز به خاطر ش فحش می خورم

لطفاً خواهشا برای حاجتم دعا کنید 🌹🌹🌹
وای .... تقریبا خانواده ات و زندگی ات مثل خودمه منم سرکار میرفتم که فقط مادرم رو نبینم ولی از شانس ب ...

دقیقا عین منی تو هم ،خیلی سخته میدونم من حتی روزای عید میرفتم سرکار که خانوادم و نبینم خواهرام و داداشم هم میدونن ،همین امروز برادرم گفت بابایی کلا عقلش و از دست داده، پدرم از اول هم منو دوست نداشت میدونم ،دلیلش و نفهمیدم هيچوقت، باز میگم مادرم همیشه اینجور بهم میگه زحمت میکشه برام اما پدرم و درک نمیکنم نمیفهممش 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

2791
2779
2792