ما که فقیریم و یتیمیم و اسیریم
باید فقط از دست او روزی بگیریم
باید برای بردن نامش وضو داشت
دیده است نابینا حجابی را که او داشت
با این همه، وقتش که شد آمد به میدان
جان علی با جان خود آمد به میدان
دست منافق را به دست خویش رو کرد
با خطبه اش تزویر را بی آبرو کرد
تاریخ را خواندی بگو با سست عهدان
اتمام حجت کرد او با سست عهدان
هر شب به همراه علی تنهای تنها
می رفت او تا خانه ی پیمان شکن ها
هر شب ولی خود را نشان دادند مردم
در پاسخ او سر تکان دادند مردم
در آتش عشق به مولا سوخت زهرا
درس ولایت را به ما آموخت زهرا
یک زن بزرگِ جمله مردان زمین است
دنیا تماشا کن حقوق زن همین است
زن را چنین چشم و چراغ خانه گفتند
در شان او " اَلمِراةُ ریحانه " گفتند
عفت پر پرواز او باشد، قفس نیست
زن گوهر عشق است، ابزار هوس نیست
زن نیست آنکه فِطرتش تاراج رفته
زن کیست؟ مرد از دامنش معراج رفته
جز راه دین رفتن برایش بی نتیجه است
دنبال الگویید آیا؟ زن خدیجه است
آنکه خدا یک روز دنیا را به او داد
دنیاش را بخشید، زهرا را به او داد
آسیه هم زن بود اما با جهادش
در کاخ فرعون ماند پای اعتقادش
زن را ز مردان هم فراتر می شناسند
عیسی بن مریم را به مادر می شناسند
ایثار و جانبازی در ایمان سمیه است
عمار سازی کار دامان سمیه است
زن جلوه اش در بطن عاشوراست آری
نور حسین از زینب کبراست آری
او که جهان شد زیر و رو با انقلابش
محدود بوده زینب آیا با حجابش؟
با صد بَزَک، ویرانه آبادی نباشد
پشت وَلنگاری که آزادی نباشد
زینب به جای مردها هم امتحان داد
آزاد بودن در اسیری را نشان داد
حالا کمی در بیت های آخرینم
باید بگویم از زنان سرزمینم
نام آور گمنام، نور در حجابند
در اصل آن ها صاحبان انقلابند
آن ها که فردای قیامت رو سپیدند
جمعند گرد فاطمه، مادر شهیدند
آن مادران که تا همیشه سرفرازند
با خون فرزندانشان تاریخ سازند
پهلوی زهرا، آخرین سوگندشان شد
قربانی فرزند او، فرزندشان شد
دنیا نمانده بی ولی الله مردم
فرزند زهرا می رسد از راه مردم
تقویم ما عَطری دگر دارد بهارش
زهراست بیش از هر کسی چشم انتظارش
از غربتش یک روز بیرون خواهد آمد
با لشکری از فاطمیون خواهد آمد
#شاعر محمد رسولی
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج