دقیقا دارم همین کارو میکنم
مادر شوهرم که بهم گفت فلانی ازت ناراحته گفتم من یادم نمیاد خداحافظی نکرده باشم ، عذرخواهی هم نکردم
گفت تو وقتی که شوهرت ماشین داد به برادرش( شوهرم یه ماشین داد به داداشش واسه خودش) ، ناراحت شدی و زنگ زدی به عموش که چرا ماشین رو داده و ....
حالا ما آنقدر جنگ و دعوا کردیم که من رفتم خونه بابام و تصمیم گرفتم به عموش بگم ( پدر ندارن) چون مادرشونم میگفت به من چه من دخالت نمیکنم ، بعدها متوجه شدم خیلی چیزها زیر سر مادرشه و پسرشو میندازه جلو
منم به مادر شوهرم گفتم از نظر خودم خوب کاری کردم
بعدشم به شوهرم انتقال دادم و گفتم اگر دلش بیفته دوباره همین کارو میکنم
شوهرمم اولش گفت اگر من بودم عذرخواهی میکردم ، بعد که دید خیلی ناراحت شدم ، گفت بهش بگو غلط کردی از من کوچکترین حرف اضافه میزنی ( به خنده) ، گفت عزیزم تو مسیر خودتو برو یا اینا کاری نداشته باش و خودتو درگیرشون نکن