یه بار دیگم حدودا دو سه ماه بعد عقد
من نزدیک پریودیم بود، دلم شدید درد میکرد تو خونشون بودم منو همسرم کنار هم و مادرشوهرمم اون ور نشسته بودیم داشتیم با هم حرف میزدیم کع یهو من دردم گرفت ساکت شدم و هیجی نگفتم بعد شوهرم گفت چی شده گفتم هیچی ، فهمید رفت تشک و بالشت اورد منو خوابوند پاهامو رو شونه هاش گذاشت و ماساژ میداد هررجیم میخواستم پا شم میگفت بشین دردت میگیره🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺
اون لحظه بشدت قند تو دلم اب شد و هم خجالت میکشیدم