تازه عقدکرده بودیم شام دعوتم کردن خونشون بعد من خواستم دوغ رو باز کنم منفجر شد پاشید رو سر و صورت شوهرم منم رفتم تو اتاق گریه کردم😂😂خجالت کشیدم
در اوایلم نمیزاشتم بوسم کنه و واس اتاق خواب برام گوشی خرید و تو راه بودیم گفت دیگ امشب لخت میشی،😑😑😑🤣🤣🤣🤣
وای یادمه چقدر باهاش کشتی میگرفتم که لباسامو در نیاره
و اوایل حتما باید همه جا تاریک و حتما باید زیر پتو بودیم 🤣🤣🤣
تو ماه رمضان عقد کردیم تا سحر شوهرم برام حرف میزد منم خوابم میومد دلم میخواست بزنم تو دهنش😂😂😂😂مادر شوهرمم که برای سحر صدامون زد دستمو گرفت منو برد سر سفره
برادر شوهرم گفت هعی خوشبحالت من تا یک ماه جرعت نمیکردم دست زنم رو بگیرم😂😂😂
منو باش میگفتم تو اتاق تاریک چشاتو ببند🤣🤣🤣
مثلا توخونشون یجا وایمیستادم شوهرم میومد یهو سرمو میچرخوند بوس میکرد یا یهو بلندم میکرد توبغلش
میشستیم یجا هی بوس و فلان
من آبببببب میشدم جلو مامانش اینا😕😂
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
29 ثانیه پیش
31 ثانیه پیش
31 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز