فقط ۴ سالم بود ک خودمو شناختم زمانی که دیدم بابام بیل برداشته بود اورده بود که مامانمو بزنه باهاش ازون روز اول تو خونمون جنگ و دعوا بود نه ازون جنگ و دعواهای معمولی جوری بود که باید حتما زنگ میزدم پلیس بیاد حتما تا دعوا تموم شه وضعیت در حدی بود که میترسیدم برم دسشویی که مبادا دوباره دعوا بشه من دیر برسم خون به پا بشه در همه حال تو حالت اماده باش بودم صبا ساعت ۶ صبح پا میشدم مینشستم از ترس چون میدونستم میخواد دعوا بشه صبا داداشم میرفت بیرون ۱۵ سالم بود اون ۲۹ سالش التماس میکردم تورو خدا نرو دعواشون میشه من نمیتونم جداشون کنم ولی اون میرفت یه روز دعوا شد تا اومدم زنگ بزنم داداشم بابام پرید تو سر مامانم اندازه نصف کف دست موهاشو کند تا داداشم خودشو رسوند درگیر شدن داداشم حریف بابام نمیشد دوتا دستاشو با پاهاش زد تو شیشه خون میریخت رو فرش و در و دیوارمن جیغ میزدم ده سال ازین اتفاقا گذشته من الان افسردگی شدید دارم از خونه بیرون نمیرم و فقط قرص اعصاب میخورم و مدام گریه میکنم خیلی شبا خواب اون روزارو میبینم گذشته ولم نمیکنه حالم خوب نیست....کاش خدا نجاتم بده....
اقایونی که تو نی نی سایتن همونایین که تو عروسیا میان قسمت زنونه چشم چرونی مگن همه چی هست کم و کسری ندارین؟😂
یکسال پیش هیچ امیدی نداشتم، همه روش ها رو امتحان کردم تا اینکه بعد از کلی درد کشیدن از طریق ویزیت آنلاین و کاملاً رایگان با تیم دکتر گلشنی آشنا شدم. خودم قوزپشتی و کمردرد داشتم و دختر بزرگم پای پرانتزی و کف پای صاف داشت که همه شون کاملاً آنلاین با کمک متخصص برطرف شد.
یکی از اقوام ما شرایط شما رو داشت. الان 10ساله ازدواج کرده رفته استکهلم و یک دختر داذه. انقدر ما ها براش دلسوزی میکردیم. از همه بهتر شد. همسرش هم مرد خیلی خوبه.