بعد هوا هم خیلی سرد بود مامانم کلی ناراحت شد وکلییی منو داداشم ازهمه جا بی خبرو بی تقصیرمو دعوا کرد وسرزنش یعنی اگه به مامانم بود تا خود صبح میخواست مارو دعوا وسرزنش کنه
اون شب گذشت
مم
من خیلی آب شدم وخجالت کشیدم وقتی شوهرم رفت داداشمم مجرد
روز بعدش بود به نظرم اومد من بازهمون رویه رو درپیش گرفتم
چون تواین ۴ سال هیچ حرکت خاص وبرخورد جدی ازسمت خانواده ام ندیدم پدرم فقط یه بار حضوری با پدرشوهرم صحبت کرد تکلیفمو مشخص کنند که معلوم نشد سال قبلشم تلفنی همین
وفقط به من فشار میاورد که تونرو همین
گفتم خودم حرکتی بزنم
روز بعدش که اومد بازمن همون رویه رو درپیش گرفتم ولی مامانم همه جیزو خراب کرد وبه شوهرم گفت امشب دیگه نری هواسرده بمون وجاتو انداختم وشرایطو مهیا کرد وباعث ناهمنگی شد
ولی من شبش کلی گریه کردم
وگفتم داری اذیتم میکنی من بدم میاد از اینجور رابطه داشتن توجه خاصی نکرد البته مهربون تر شده نسبت به گذشته توجه ومحبتاش بیشتر شده ولی من کاملا سرد شدم
مخصوصا ازلحاظ رابطه ی ...حس بد میگیرم بخواد حتی بوسم کنه