انگار مثلا ما مقصریم طرف هرکس اومده خواستگاریش یه انگی چسبونده بهش ردش کرده از همه ایراد گرفته حالا سر ۴۰ سالگی یادش افتاده بی شوهر مونده
به خدا طرف اشک تو چشماش جمع شده بود تو جشن عقدم کم مونده بود بیاد وسط زار بزنه بعد میگفت مژه تو چشمش افتاده که چشماش خیس شدن تا قبل اومدن عاقد مژه تو چشمش نبود عاقد که اومد یهو مژهها حجوم بردن تو چشماش