خوب همین جا می‌پرسیدی
الان هم با صداقت وارد شو بگو نمیتونم یک جا زندگی کنم یا یک فکری میکنه یا طلاق میده
دقیقا
من حتی بچه های خودم تا به خواب عمیق نرن نمیرم سمت شوهرم برا این کارا
بعد فکر کن یکی همیشه تو‌خونه هست که نمیدونی خوابه یا بیداره
فقط هم ر ا ب ط ه نیست
آدم می‌خواد یکم لباس راحت بپوشه یا آهنگ بذاره یا دوستش یا مامانش بیاد خونش یا اصلا تا دیروقت با شوهرش تلویزیون ببینن و صبح دیر بیدار شه
تصورشم سخته
خیلی رک و صادقانه بهش بگو اگر قبول نکرد حق و حقوق و مهریه رو ببخش تموم کنید
پسر مردم رو گرفتار کردی نمیشه که شرط و شروط رو قبول کنی یهو بعد عقد بگی اشتباه کردم
هنوز ۴ماهه نامزدی شمشیرو برای مادرش از رو بستی تظاهر چیه یکی هم که محبت میکنه می‌گید تظاهره و سیاست داره مگه از پسرش میترسه تظاهر کنه
به نظرم لیاقت محبتاش هم نداری بیشتر از این زندگی پسر رو به چالش نکش
یه خورده دیر به فکر افتادی ولی اره بگو شرط بزار باید واحد جدا باشه وگرنه خدافظ هیلی سخته زندگی با مادرشوهر فک کن وسط روز گشنت شه یه بيسکوئيت نمیتونی بزاری دهنت شب مادره گوش شوهرتو پر میکنه که زنت همش داره میلومبونه چه میدونم پری میشی خسته ای راحت نمیتونی بخوابی بیرون میخوای بری قدم بزنی باید کسب تکلیف کنی که تازه زنه شب برنگرده بگه دختره خرابه همش بیرونه خیلی بده خودتو نجات بده زندگی متاهلی کلا خیلی سخته چ برسه به این که علم یزید هم بالا سرت باشه
