منم خاستگار داشتم پسره بیکار با چهههه افاااده ای با خواهر و مادرش اومده بودن باورت نمیشه به بیکار بودن پسرشونم مینازیدن
بابام گفت چرا سرکار نمیره گفتن اقا کار نیس کار کجا بود وضعیت جامعه فلان و....
بمنم گفت پسر من خیلی زبون درازه جواب همه رو میده زنی میخواد که شیر باشه منم گفتم نه من اینجور نیستم
منم اینقدر از جمله کار نیس متنفرم که نگو
گذشت و رفتن و بعدش مامانش زنگ زد مامانم گفت دخترت خیلی سادست زندگی یادش بده شکست میخوره ها😒😒😒😒😒😒😒
منم گفتم خب ایشالله یه عروس سلیطه گیرت بیاد
نمیدونم چرا هرچی عنتر فاز بیشتر