2777
2789

بزرگانی که خود با سوره یاسین مأنوس بوده‌اند اغلب برای شاگردان و افراد پاک نهاد در مورد قرائت آن سوره دستورالعمل هایی نیز داشته‌اند.


متألّه بزرگ قرآنی و عارف بلند پایه،آیت الله حاج شیخ مجتبی قزوینی خراسانی(ره) به شاگردان چنین سفارش می کردند که هرشب قبل از خواب، سوره یس را بخوانید، ولی قبل از شروع و بعد از اتمام آن، 14 صلوات بفرستید. یعنی این سوره را در بین این صلوات‌ها قرار دهید.بی شک این 14صلوات هم یکی از اسرار مهم سیر و سلوکی در مکتب اهل بیت است. آن بزرگ مرد فرموده بودند: بنده در زندگی به هرچه که رسیده‌ام و هرچه به دست آورده‌ام از برکت این سوره می باشد.

با توجه به این فرمایش می‌توان گفت: «یس در این مکتب، محور سیر و سلوک و نردبان رسیدن به بالاترین مقامات معنوی می‌باشد»

حضرت آیت اللّه العظمی وحید خراسانی (دام ظلّه) نسبت به سوره یس مراقبتی داشتند؛ خودشان هر روز صبح می‌خوانند و به شاگردان هم فرموده بودند که هر روز صبح سوره یس را بخوانید. در محفلی خدمت ایشان رسیدم و سوال کردم که آیا شما نسبت به سوره یس مطلب خاصی داشته‌اید؟ فرمودند: بله؛ سوره یس را هر روز صبح بخوانید و ثواب آن‌را هم به حضرت زهرا (س)هدیه کنید.این مطلب را دوبار تکرار کردند و تأکید بر این بود که ثواب قرائت این سوره به حضرت زهرا (س) هدیه گردد.


من این مطلب را شنیده و از خدمتشان خارج شدم. 2 یا 3 ماه بعد،خداوند زیارت مدینه منوّره و مکه مکرمه را نصیب اینجانب فرمود. در آن سفر،طبق معمول، همراه زائران به زیارت و دیدن اماکن و آثار تاریخی مکّه می‌رفتیم. از جمله به مکان خانه پیامبر رفتیم. و در آن جا خطاب به مردم گفتم: این جا محل زندگی و عبادت پیامبر(ص) بوده و پیامبر از این‌جا به معراج رفته‌اند.این خانه فضایل بسیار دارد و از بالاترین آن‌ها، این است که این‌جا محل نزول سوره یس است. زیرا یک روز، پیامبر در همین خانه تشریف داشتند که شنیدند از پشت در سر و صدایی می‌آید و همهمه‌ای بلند است. از لای درب نگاه کردند دیدند کفار قریش و دشمنان و همه آن افراد لجوج و عنود، جمع شده‌اند و در حال غضب و ناراحتی به پیامبر ناسزا می‌گویند و قصدشان کشتن و از بین بردن ایشان است.پیامبر(ص) با دیدن قیافه غضبناک آنان،از قصدشان مطلع گردید و در خانه قدم می‌زد و فکر می‌کرد که چه کنم! در خانه بمانم تا کی؟ بیرون بروم چطور؟ در همین حال، جبرئیل بر پیامبر نازل شد و سوره یس را آورد و به پیامبر (ص) عرض کرد، در حالی که سوره یس را می‌خواند از درب خانه بیرون رود. پیامبر (ص) شروع به خواندن این سوره کردند:

یس والْقُرآنِ الْحَکیم إِنَّک لَمِنَ المُرسَلین عَلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ… وَ جَعَلْنا مِنْ بَینِ اَیدیهِم سدّاً وَ مِن خَلْفِهِم سَداً فأغْشَیناهُمْ فَهُمْ لایبْصِرونَ.


«یس، سوگند به قرآن حکمت آموز، که تو قطعاً از جمله پیامبرانی، بر راهی راست…[وما] فراروی آنان سدّی و پشت سرشان سدّی نهاده و پرده ای بر چشمان آنان فرو گسترده ایم، در نتیجه نمی توانند ببینند.»

کاربر آقا

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

پیامبر درب را باز نموده و بیرون رفت. مشاهده فرمود که آن ها نشسته‌اند و گویا پیامبر را نمی‌بینند. پیامبر آهسته آهسته قدم بر داشته و در کنار آنها ایستاد و به آنها نگاه کرد.آنها هنوز مشغول ناسزاگویی بودند. پیامبر مقداری خاک برداشت و بر سر آنها پاشید که در واقع خاک مرگ بود که بر سر آنها نشست.

آنها دیدند که گرد و‌غباری بر سر و صورتشان می‌بارد! آن را پاک می‌کردند ولی پیامبر را نمی‌دیدند. (در تاریخ آمده است این اشخاص، همگی در جنگ بدر کشته شدند.) پیامبر به مسجدالحرام تشریف بردند. فردی که از جلوی آن جمعیت می‌گذشت، وقتی اجتماع آن‌ها را دید، پرسید: چرا این جا نشسته‌اید؟ گفتند آمده‌ایم امروز، کار را با محمد یکسره کنیم. گفت محمد در مسجدالحرام بود. شما برای چه نشسته‌اید؟!آن ها به یکدیگر نگاه کردند و ب ناراحتی و شکست خورده ،محل را ترک کردند.

این ماجرا بلافاصله بعد از نزول سوره یس بود و نشان می‌دهد که این سوره از همان ابتدا با اعجاز و فوق‌العادگی همراه بوده است. و در همان بار اولی که بر زبان پیامبر (ص) جاری شده است، اعجاز آفریده و حلّ مشکل کرده است. این شأن و مرتبت، تنها برای آن زمان نیست و همیشه به همراه این سوره است.

و ما در آن‌جا خطاب به حجّاج این مطلب را گفتیم. گفتار مرحوم حاج شیخ مجتبی را نیز که قبل و بعد از خواندن این سوره 14 صلوات را سفارش کرده بودند یاد آور شدیم و سپس فرمایش حضرت آیت‌اللّه وحید خراسانی را که توصیه کرده بودند ثواب قرائت این سوره به حضرت زهرا (ص) هدیه شود یاد آوردیم.بعد از گفتن این مطلب فردی از بین جمعیت از شنیدن آن ابراز خوشحالی کرد. با خود گفتم: چون ایشان مقلّد آقای وحید خراسانی است، از بیان این مطلب خوشحال شده است. فرد مذکور فردای آن روز نزد من آمد و گفت: من در مشهد که هستم،به فضل خدا، هر روز به زیارت آقا علی بن موسی الرضا (ع) مشرف می شوم و سوره یس را در آن جا می خوانم. یک روز در حال بیرون آمدن از حرم ، دیدم آقایی به من نگاه می‌کند و در حالی که چهره‌ای خندان دارد به طرف من می آید، همین که به من نزدیک شد ، گفت: شما که سوره یس را می‌خوانید، ثواب آن را به حضرت زهرا (س) هدیه کنید . بعد از این گفتار یادم نمی‌آید آن فرد چه شد و کجا رفت.

در این موقع فهمیدم خوشحالی او در بین جمعیت بدین جهت بوده است و به او گفتم : آن آقا به احتمال زیاد یکی از اصحاب و یاران آقا امام زمان (ع) بوده که این پیام را به شما رسانده است.

کاربر آقا

سوره برای ازدواج با مورد دلخواه سراغ دارید ،؟


خیلی قشنگه بخونید...




به روایت همسر شهید عبدالمهدی کاظمی🍃🌸






🌸واسطه ازدواج شهيد عبدالمهدي كاظمي و همسرش مرضيه بديهي، شهيد سيد مجتبي علمدار بود. هر دو به اين شهید متوسل میشوند که همسری متدین نصیبشان شود...








🌸سوم دبيرستان بودم و به واسطه علاقه‌اي كه به شهيد سيد مجتبي علمدار داشتم، در خصوص زندگي ايشان مطالعه مي‌كردم. 






🌸اين مطالعات به شكل كلي من را با شهدا، آرمان‌ها و اعتقاداتشان بيش از پيش آشنا مي‌كرد.






 🌸حب به شهيد علمدار و زندگي‌اش موجي در دلم ايجاد و ايمانم را تقويت كرد. شهيد علمدار سيد بود و علاقه عجيبي به مادرش حضرت فاطمه زهرا(س) داشت.






 🌸عاشق اباعبدالله الحسين(ع) و شهادت بود. ياد دارم در بخش‌هايي از خاطراتش خوانده بودم كه يك روز وقتي فرزندشان تب شديد داشت، سيد مجتبي دست روي سر بچه مي‌كشد و شفا پيدا مي‌كند. 








🌸شهيد علمدار گفته بود به همه مردم بگوييد اگر حاجتي داريد، در خانه شهدا را زياد بزنيد. وقتي اين مطلب را شنيدم به شهيد سيد مجتبي علمدار گفتم حالا كه اين را مي‌گوييد، مي‌خواهم دعا كنم خدا يك مردي را قسمت من كند كه از سربازان امام زمان(عج) و از اوليا باشد. حاجتي كه با عنايت شهيد علمدار ادا شد و با ديدن خواب ايشان، با همسرم كه بعدها در زمره شهدا قرار گرفت، آشنا شدم.






🌸يك شب خواب شهيد سيد مجتبي علمدار را ديدم كه از داخل كوچه‌اي به سمت من مي‌آمد و يك جواني همراهشان بود. 






🌸شهيد علمدار لبخندي زد و به من گفت امام حسين(ع) حاجت شما را داده است و اين جوان هفته ديگر به خواستگاري‌تان مي‌آيد. نذرتان را ادا كنيد.




 🌸وقتي از خواب بيدار شدم زياد به خوابم اعتماد نكردم. با خودم گفتم من خواهر بزرگ‌تر دارم و غير ممكن است كه پدرم اجازه بدهد من هفته ديگر ازدواج كنم. 






🌸غافل از اينكه اگر شهدا بخواهند شدني خواهد بود. فردا شب سيد مجتبي به خواب مادرم آمده و در خواب به مادرم گفته بود. جواني هفته ديگر به خواستگاري دخترتان مي‌آيد.








🌸 مادرم در خواب گفته بود نمي‌شود، من دختر بزرگ‌تر دارم پدرشان اجازه نمي‌دهند. شهيد علمدارگفته بود كه ما اين كارها را آسان مي‌كنيم. 






🌸خواستگاري درست هفته بعد انجام شد. طبق حدسي كه زده بودم پدرم مقاومت كرد اما وقتي همسرم در جلسه خواستگاري شروع به صحبت كرد، پدرم ديگر حرفي نزد و موافقت كرد و شب خواستگاري قباله من را گرفت. پدر بدون هيچ تحقيقي رضايت داد و در نهايت در دو روز اين وصلت جور شد و به عقد يكديگر درآمديم.

کاربر آقا

خب باید چه کنم‌؟

عنایت شهید سید مجتبی علمدار


روزی سر مزار سید نشسته بودیم. خانم من گفت: “من هرچه از خدا بخواهم با خواندن زیارت عاشورا در کنار مزار سید بر آورده میشود.”

آن روز گفت: “آقا سید، من این زیارت عاشورا را به نیابت شما می خوانم. از خدا می خواهم زیارت عمه سادات، حضرت زینب(سلام الله علیها) را نصیب ما کند.”

روز بعد یکی از دوستان من زنگ زد و گفت: “با یک کاروان راهی سوریه هستیم. دو نفر جا دارد. اگر گذرنامه داری، سریع اقدام کن. باور کردنی نبود شب جمعه ی بعد در حرم حضرت زینب(سلام الله علیها) نائب الزیاره سید بودیم!”

در بین بچه های همکار این ماجرا را تعریف کردم. اینکه هرکسی از خدا چیزی بخواهد به سراغ مزار سید می رود و با قرائت زیارت عاشورا از خدا می خواهد که مشکلش برطرف شود.

هفته بعد سید را در عالم خواب دیدم. گفت: “به فلانی(از همکاران محل کار)، این مطلب را بگو…”

روز بعد همان شخص در حضور جمع گفت: “تو درباره ی سید مجتبی چی می گفتی؟! من رفتم سر قبر سید. زیارت عاشورا هم خواندم. اما مشکل من حل نشد.”

گفتم: “اتفاقا سید برات پیغام داده. گفته تو دو تا مشکل داری!”

از جمع خارج شدیم. ادامه دادم: “سید پیغام داد و گفت: ” مشکل اول تو با توسل به مادرم حضرت زهرا(سلام الله علیها) حل می شود. اما مشکل دوم را خودت به وجود آوردی. در زندگی خیلی به همسرت دروغ گفتی و این نتیجه همان دروغ هاست!” رنگ از رخسار دوستم پریده بود. گفت: درسته”

توی سفر راهیان نور همین مطالب را گفتم. نوروز 1388 بود. یکی از روحانیان کاروان جلو آمد و گفت: “من زیاد به این حرف ها اعتقاد ندارم. برو به این سید بگو که می شناسی بگو یه دختر شهید داره طلاق می گیره برای اینکه بچه دار نمی شه. بگو آبروی خانواده شهید در خطره.”

من هم بعد از سفر به سراغ مزار سید رفتم و بعد از زیارت عاشورا همین مطالب را گفتم.

نوروز سال 1389 همان روحانی با من تماس گرفت. می خواست آدرس قبر سید را بپرسد.

گفت: “با همان دختر شهید و همسر و فرزندش می خواهیم بریم سر مزار سید!”

سید به یکی از دوستانش گفته بود: “هروقت خواستید برای من کاری انجام دهید زیارت عاشورا را بخوانید. سه بار هم در اول و آخر آن نام مادرم حضرت زهرا(سلام الله علیها) را ببرید.”

نقل از: یوسف غلامی


منبع: کتاب: “علمدار” کاری از گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی


 شادی روح شهید علمدار صلوات

کاربر آقا

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز