تا وقتی هیچی نداشت وصله ی ما بود ، ول کنه ما نبود
تا اینکه اول خدا بعد به وسیله ی پدرم به جایگاهی رسید ، رفت
مشخص بود اپشناش رفت بالا ، موقعیت پیدا کرد و رفت
قرار بود فقط یک سال به خاطر درسم منتطر بمونه ، تو این یکسال پدره من براش هر کاری کرد و به جایگاه بالا رسوندتش
چون فکر مسکرد صد درصد دوباره برمیگرده ، و اون رو به عنوان داماد ایندش میدونه
درسته اول خدا و تلاش های خودش بود ، اما به وسیله پدره من
بله با اون وصعیتش مشخص بود بهش دختر میدن ، اون موقع که چیزی نداشت میرفت خواستگاری ، ببینم دختر میدادن بهش یا نه
درسته شاید بعد از من از همسرش خوشش اومده باشه
چون قشنگه ، اونقدرا نیس ، ولی از منه بدبخت کم سن تره و بهتره
خوشبخت باشی ، ولی نمک نشناس ترین آدم زندگیم تو بودی
پدرمم ناراحته ولی به روی خودش نمیاره
خدایا یه بخت خوبم نصیب من بکن ، من ادم بدی هستم شاید ، اما بابام که خوبه ، به همه که کمک هاش رسیده ، لاقل پدرمم رو خوشحال کن و یکی بهتر از اون نصیبم کن 🥺🥺