اوایل شوهرم هردفه میرفتیم میگفت بلندشو کمکشون کن
و وقتی برمیگشتیم دیگه دعوا بود
من ی سری مادرشوهرم جلو شوهرم بهم گفت بیا کمکم کن
بخدا قسم ی گوسفند رو کامل دادن من تمیز کردم حداقل ۳ ۴ ماه یه گردن درد عجیبی گرفتم ک باهیچی خوب نمیشد،
شوهرم تنبیه شد بس ک نالیدم و جنجال راه انداختم
الان دیگه من خودم میگم نمیتونم بلندشم کمکشون میگه عیب نداره
من تو عقد گفتم خوشم نمیاد خونه کسی آشپزی کنم با خنده و شوخی
و کلا دو بار تو این شش سال آشپزی کردم
اونم مادر شوهرم مریض بود
پیاز خورد کن بزار رو گاز به بهونه دستشویی برو بگو مواظب پیاز باشین اصلا نیا تا خود مادر شوهر بره سراغش بعد برو سراغ گوشی بعد برو بگو درست کردین ممنونم
منم چای ببرم
چای بریز باز بگو سالاد می‌خواین یا نه و..
هی الکی راه برو بگو بیام کمک و کمک هم زیاد نکن
آشپزی کردن که اصلا ربطی به تو نداره. فوقش یه سالاد درست کن. یا ظرف بشور یا سفره بنداز. نه اینکه تمیزکاری و جارو و... اینا اصلا انجام نده. کسی که مهمونی میده وظيفشه کارای درشتو انجام بده شماام لطف میکنی کارای کوچیکو کمک کنی همین.
