امروز امتحان ترم داشتیم تموم شد ، برگشتیم خونه
بعدش مواد یه خوراکی تو خونه داشتیم خواستم برای عصرم درست کنم .(هیچکدوم از اعضای خانوادم دوسش ندارن و هروقت درست میکردم اه اه پیف پیف راه مینداختن ، برا اوناهم جدا یه چیزی درست کردم) بعدش سریع رفتم تایید سوابقمو انجام دادم برگشتم خونه ، کلا ۱ ساعت رفت و برگشتم طول نکشید ،
چون هم نزدیک خونمون بود هم خلوت خلوت بود.
وقتی اومدم دیدم خوراکی منو خوردن ، منم اینقد گشنم بود که نگین.......
نشستم کلیییییی گریه کردم و خودزنی کردممم یعنی هستا جنی شده بودم...بعد فهمیدم بابام بوده منفجرررر شدم ، چون بابام خودش میگفت این چیه برا چیه مزه خاصی نیمده و فلان
مجبورش کردم به خاطر زحمتی که کشیدم و نزاشته بخورم .. ۱ میلیون نقد تو خونه داشت بهم بده( دیروز ماشینمون خراب شد ضرر ۵۰ میلیونی دیدیم دلم به حالش سوخت کم گرفتم بهش ، چون اسنپ کار میکنه بعضیا نقدی بهش میدن براهمین نقد تو خونه پول داره)
بعدش تب و لرز داشت هوا هم خنک فرستادمش شیرکاکاعو و شکلات و پفک اینا بیاره.. باز الان داشت میگفت ولییی خیلیی خوشمژه بود گفتم اها همین الان شارژ بفرست الان یادم اومد من شارژم تموم شده یه دقیقه کشش بدی باز سیمام قاطی میکنن ایندفعه خونه رو همراه خودم اتیش میزنم ، بعدم اومدم تو اتاقم اما صداش اومد که میگفت اخرش این منو دیوونه میکنه باید کلیه هامو بفروشم براش 😒
هنوز دلم خنک نشده ، بیشتر این بهم زور داشت برا خودشون عصرونه یه یچز دیگه درست کرده بودم اونو خورده بود به خوراکی منم رحم نکرده بود.
بنظرتون حق نداشتم؟؟ الان با یاداوریش کلی بغضم گرفت🥲
اینم بگم من ادم عصبی هستم و سر به سرم بزارن بدتر میشم برا همین میدونن و کوتاه میان🥲الان ک دارم فکر میکنم عامل عصبانیم همین کاراشونه
باز یادم اومد کفری شدم🥲🥲🥲
