یادتونه چه ساعتی زایمان کردید یا نه

اولی اذان صبح 

دومی اذان مغرب 😂

اقدام کن انشاالله ک مامان بشی برا بار دوم 

اقدام کن انشاالله ک مامان بشی برا بار دوم 

دقیقا پنجشنبه ۱۴:۴۷ عصر

۳تا شون خیلی خیلی شیطون و خرابکار بودن الان بزرگ شدن جرات نمیکردم جایی برم وقتی هم مجبور میشدم همه رو عاصی میکردن

اخری الحمدالله گوش شیطون کر شیطنتش کم هست

دختراولم طبیعی بااذان صبح بدنیااومد،،،دختردومم طبیعی ساعت۱۱صبح بستری شدم ۱ظهربدنیااومد

خدا حفظشون کنه

بابا بچه ام هول بوده، فکر کرد تو دنیا چه خبره، ۳۲ هفته بودم، به نیت چکاپ مرخصی گرفته بودیم، هم خودم و هم شوهرم.

دوش گرفتم که بریم، یه هو کیسه آبم همون جلو در حمام ترکید، رفتیم بیمارستان، تا بستری بشم و تریاژ و ...

همه ی دردای زایمان تو همین مسیر کشیدم، تو سالن بودم یه ان یه درد چند ثانیه ای وحشتناک داشتم، به دکتر گفتم به دادم برس، اومد که نگاه کنه، داد زد بچه اومده، ببرینش اتاق زایمان.

قشنگ یادمه ساعت سالن نگاه کردم ۱۲ بود، یه ربع بعد با ویلر بهیار آوردتم بیرون ۱۲ و ربع بود، یه آب و کیک داشتم، مونده بود کنار اون تخت تو سالن، رفتم برداشتم خوردمش.

ای وای عزیزم .هول بوده .ولی خوبه راحت شدی. من خیلی سخت زایمان کردم .الانم باز پرو پرو میگم بچه دوم. البته پسرم تنهاس گناه داره هی میگه اجی. خودمم تک فرزندم خیلی سخته .تک فرزندی

هیچکی از من پر رو تر نیست، بعد دخترم ، سه بار ، باردار شدم بی سر انجام ، بازم، اقدام کردیم، شکر خدا این یکی، ان شالله میخواد به سرانجام برسه.

دوستم همیشه میگه تو از رو نمیری.

فکر کن، مثلا هر جا فرم پر میکنم برای سونو و آزمایش و ...

مینویسم بارداری پنجم، اونم تو سن ۴۱.

نزار بچه ات تنها باشه، خودت میگی تک فرزند بودی، مطمینا میدونی چه حسی داره.

من مادرشوهرم تک و تنهاست، هیچ کس رو نداره، بخاطر اون خیلی ناراحتش بودم.

همین الانش به خدا عمو، عمه اش رفت و امد ندارن، بعدها که دیگه اصلا یادش نمیکردن.

اره .به شوهرم میگم تنهایی نمیدونه چقدر بده. من الان تک وتنها پدرم فوت کرده مادر پیری دارم .دور ازجون بعد از120سال فوت کنه کن بی صاحب میشم هیچکسی ندارم .الانم ندارم . برم پیش خواهری برادری خیلی سخته .بخاطر همین ارزوم شده بچه دوم بیارم بچم مثل خودم تنها نمونه. همون دوتا بشن بسمه. هرچی شد.همش دعامیکنم شوهرم دلش نرم بشه چرا سقط داشتین؟ تو چندهفته؟

دو تا بخاطر سندروم داون، یکی هم قلبش تشکیل نشد.

الان ۲۸ هفته ام، ان شالله بیاد، دختر دومم

ببین مادرشوهر من حتی عمو و خاله و .... رفت و امد نداره.

الان ده سال عروسشونم، فقط فقط یه دایی پیر داشت، خیلی خوب و مهربون بود، میومد، سر میزد، اونم پارسال فوت شد. جز اون بنده خدا یه دونه قوم و خویش حتی در این پیر زن نمیزنه.

همین تک بودنش، باعث شده الان بچه هاشم ، اصلا با هم رفت و آمد ندارن، ببین خودش بلد نبوده، به بچه ها هم یاد نداده.

الان دختر ۸ ساله من خونه عمو بزرگش رو ندیده والله.

ان شالله صحیح وسالم بغلش کنی. بسلامتی زایمان کنی. اگه یادت موند سرزایمانت منم دعاکن.خدا به زود زود بچه دوم بده شوهرم راضی بشه وصلاح دونست دختر بهم بده. دختر خیلی خوبه نعمته

ای وای چه بد. من هنوز بچه دوم نیوردم ولی کاری کردم پسرم عاشقشه. یعنی میگه نی نی بیار همه وسلایلام میدم. دوسش دازم. واسش شعر میخونه فیلم میگیرم باهاش حرف میزنه میگه هروقت اومد نشونش بدم🤣🤣🤣