بچه داری واقعا سخته هاا واقعا ادمو دیوانه میکنه بچه داری

زنعموتم خوشش میومده 😐

عاشقه حساب کتابت شدم

دقیقا منم امشب به همین فکرمیکردم،حامله میشدن و میاوردن و خود بچه ها بزرگ میشدن والا😅

حالا ماها،یه دونه میاریم هرروز آی کمرم،آی سرم،آی فلان جام

بمااااند از شر و شیطونی های بچه‌های این دوره زمونه🫤🫤

وسایل جلوگیری شناخته شده نبوداطلاعات رابطه مثل الان نبودقدیمم چون جمعیت زیادبودهمدیگه روبزرگ میکردن مادرزیاداذیت نمیشد الان چون یدونه هستن اذیتابیشتره

قبول نمیکردن سریع ی هوو میوردن براش

فک کردی اینطوری بچه بزرگ میکردن؟؟؟

بچه های الان تک فرزندن یکسره تو کله مادر پدرن 

اون موقع با هم بازی میکردن شب بیهوش میشدن. کاری با مادر نداشتن. مادر فقط شیر می‌داده کهنه عوض میکرده‌. همین. بچه بزرگتر نگهداری می‌کرده یا خودش با بچه ها سرگرم بوده.

مادربزرگ من که ۱۱ بچه داره، عمه سومی م مسئول شستن کهنه ها و از پوشک گرفتن بچه های کوچیکتر بوده. عمه اولی م مسئول پیگیری درس و مشق شون بوده اونم صرفا تشر می‌زده می‌گفته بشینید سر کتاب دفترتون. عمه دومی م مسئول آشپزی بوده غذا همیشه با اون.

فکر کردی مثل ما بچه بزرگ میکردن؟

هی قصه بگو بازی کن محبت کن ته شم بچه طلبکارته 

خاله ی من و دوستم 

بچه رو میسپرن بچه 

مثلا بچه ی ۴ ساله پیش بچه ۱۳ ساله 

نمیدونم شاید اشتباه نیست ولی من نمیکنم

خب عمه هات گناه داشتن 

به نظرم درست نیست 

بچه های اون زمان خوب بودن

درضمن تغذیه ها بهتر بود برای همین حوصله و صبر و جون زن ها هم خوب بود

اشتباه نیست ولی خطرات خودشوداره اگه بچه ۵یا۶ساله باشه ایرادنداره ولی کوچیکترخطرداره

عزیزم همه اینها جهاد هست

خودسازی هست

درست نیست که والا از بچه های امروزی خیییییییلی هم راضی تر بودن.

بعدم تو شهرستان همممممه همین بودن. اینطوری نبوده که عمه های من فقط اینطوری باشن. اتفاقاً پر از خاطرات خوبن حتی یدونشون عقده ای نشده.

بعدم مادربزرگم گناه نداشته؟ همیشه یکی تو بغلش شیر می‌داده یکی هم تو شکمش. چون ۲ تا بچه شم مردن‌. جمعا ۱۳ تا. 

تازه نون می‌پخته و کلی کارای دیگه...

خودش تعریف می‌کنه که همسایه ها میگفتن فلانی تو جا موندی زودتر بعدی رو بیار. هم شاد و خوشحال و راضی و پر از هیاهو و ذوق و بازی و ....

عمه سومت بایدیه تاپیک توسایت بزنه ازتجربیاتش درموردازپوشک گرفتن چون واقعاتجربه داره

قدیم مردهاشون مرد بود و زنهاشون زن. مرد نان آور خونه بود، نمی‌ذاشت از این بابت آب توی دل زن تکون بخوره. زن دغدغه مالی و کاری نداشت. مصرف کننده بود. برای همین راحت تر میتونست به بچه رسیدگی کنه. طرز فکرشون با ما فرق داشت کلا. جامعه مردسالار بود، وقتی مرد می‌رفت بیرون صبح تا شب کار میکرد، زن دغدغه ی اینو نداشت که الان یه زن دیگه شوهرمو از دستم درمیاره چون حیا زیاد بود توی جامعه ، فکر زن آزادتر بود. گرونی نبود، فکرش آزاد بود. عشق واقعی جریان داشت، مرد میومد از سر تا پای زن رو تعریف میکرد ، قند توی دل زنش آب میشد، راحت حامله میشد و راحت میزایید و بزرگ میکرد چون همش قربون صدقه های مردونه ی شوهرش توی ذهنش بود. دید و بازدید و مهمونی ها زیاد بود ، در نتیجه کمک از اطرافیان هم زیاد بود. الان همه از هم دورن، همه حسودن، همه از هم بیزارن، مردهامون بلد نیستن چجوری قند توی دلمون آب کنن یا هم حوصلشو ندارن. عملا ما توی قلبمون و ذهنمون هیچ حرف یا حرکت خاصی نیست از طرف شوهرمون که دلمون براش خوش باشه، فکرمون هزار جا هست. جامعه کثیف، دوست ها حسود،خواهر برادرها از هم دورن، مهمونی از ته دل نیس، گرونی هست. انرژی مردانه و زنانه از تعادل خارج شده.مردها قهر میکنن، زنها ناز میکشن. توی این شرایط خب طبیعیه زن کم بیاره برای یه بچه.