2777
2789
عنوان

خیلی ناراحتم شوهرم بچم کتک میزنه

| مشاهده متن کامل بحث + 1791 بازدید | 196 پست
میدونی پلیس هم میاد دوباره میره دولت هم طرف پدر اینقدر که خبر شنیده بچه هاشون کشتن گفتن حق داشته پدر ...

ببین اگر در اینحد نفهمه تو خودت زرنگ باش 

سعی کن چالش ایجاد نکنی هر کاری داری خواهشا رها کن کارای بچه رو خودت انجام بده یا از باباش دور باشه مثلا تو اتاق. گناه دار بچست ترخدا همه چیو بیخیال شو حواستو بده ب بچه ول کن اینهمه تمیز کردی جمع کردی اما ده کردی چیشد الان متمرکز شو رو بچت تا از اب و گل در بیاد بعدن ک بزرگتر شه خودش عقلش میکشه میدونه چ رفتاری کنه ک اسیب نبینه

زمان موسی خشک‌سالی آمد. آهوان خدمت موسی رسیدند که ما از تشنگی تلف می‌شویم،لذا از خداوند متعال در خواست باران کن! موسی به درگاه الهی شتافت و داستان آهوان را نقل نمود!خداوند فرمود: موعد آن نرسیده،موسی هم برای آهوان جواب رد آورد!تا این‌که یکی از آهوان، داوطلب شد که برای صحبت و مناجات بالای کوه طور رود. آهو پیش از رفتن، به دوستان خود گفت: «اگر من جست و خیز کنان پایین آمدم بدانید که باران می آید وگرنه امیدی نیست!»آهو به بالای کوه رفت و حضرت حق به او هم جواب رد داد. اما در راهٔ برگشت، وقتی به چشمان منتظر دوستانش نگاه کرد، ناراحت شد! شروع به جست و خیز کرد و با خود گفت:«دوستانم را خوشحال می کنم و توکل می‌نمایم؛ تا پایین‌رفتن از کوه هنوز امید هست!»تا آهو به پائین کوه رسید، باران شروع به باریدن کرد!موسی علیه السلام معترض پروردگار شد،خداوند به او فرمود: «همان پاسخ تو را آهو نیز دریافت کرد با این تفاوت که، آهو دوباره با توکل حرکت کرد و این پاداش توکل او بود!»هیچ‌وقت نا امید نشو،لحظه‌ی آخر، شاید نتیجه عوض شود          «توکل‌ات به خدا»
پدرشو دیدی شما؟؟؟خب به پدرش بگو اصلا به خانوادش بگو بیاید این دیوانه رو ببرید تیمارستان بستری کنید م ...

یبار گفتم مامانش زنگ زد دعواش کرد گفت به بابات میگم دیگه چیزی به زن بچت نگی هیچی نگفت بعدش منو خانوادم مامان باباش فحش داد گفت مگه من از کسی میترسم 

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

ادبیات من در حد کور بیسوادادبیات شما در حد فحش هایی مثل حرامزاده ب ادمی ک باهاش زندگی نکردید و فقط ی ...

بزار شوهرم فحش بده حقشه خودم هیچ وقت فحشش ندادم تو دلم مونده

کلا سعی کن وقتی خونست بچه ببری پیش خودت تو اشپزخونه سرگرمش کنی بعضی مردا عصاب ندارن یا اون موقع خواب ...

خب نمیشه میچسبه به باباش خونمون کوچیک همش تو پذیرایی هستیم تو اتاق نمیمونه امشب آشپزی میکردم چند دقیقه نتونستم سرگرمش کنم 

ب ادمی ک نمیشناسه میگ حرامزاده خود اسی میگ بچمم انگار بیش فعاله. میگم ک ظاهرن چشماتون مشکل دار توانا ...

شما کاملا میفهمی  با سوادی ، واسه همه کافیه

حتما پیش روانپزشک برو‌ و برای نداشتن کنترل رو‌اعصابت قرص بخور

خدایا خانواده ام رو به دستان قدرتمند تو میسپارم❤️
چند دفعه باهاش حرف زدم میگه باشه میرم باشه پول داشتیم میرم ولی همشششش بی پولیم پولی هم که میاد دلش ن ...

دخترم سوای این حرف ها و مشاوره شنیدم افرادی که کبد گرم دارن تمایل به عصبانیت و داد و بیداد دارن حالا که همسر شما پذیرفته که مشکلی در وجودش هست از طب سنتی کمک بگیر به قول معروف گره ای رو که میشه با دست باز کرد چرا با دندون باز کنیم. اینطور که شما میگین خودش می خواد همکاری کنه اما دست خودش نیست پس یه مشاور خوب طب سنتی پیدا کن پدر مورد همسرتون مشورت کن و داروهای گیاهی این طب رو امتحان کن که در بین مردم مقاومت در مورد داروهای سنتی کمتر هست برای شروع خودت از گل گاو زبان شروع کن براش دم کن بخوره شنیدم سکنجبین برای کبد گرم خوبه البته بپرس و شروع کن  این راهها رو برو فرصت برای شکایت و خشونت زیاد هست که انشاالله کار به اونجا نکشه  

ببین اگر در اینحد نفهمه تو خودت زرنگ باش سعی کن چالش ایجاد نکنی هر کاری داری خواهشا رها کن کارای بچه ...

تمیز نکنم خونه مرتب نباشه بیشتر دعوا میکنه که از صبح تا شب تو خونه چیکار میکردی من بهونه دستش نمیدم دعوا کنیم بچم کوچیکه گریه میکنه جیغ میزنه نمیتونم کنترلش کنم

بزار شوهرم فحش بده حقشه خودم هیچ وقت فحشش ندادم تو دلم مونده

میدونم ولی اینا برا بچت ک فایده ندار ببین با دادو بیداد و فحاشی و دست ب چاقو شدن و شکایت بخدا اوضاعتون بدتر میشه

از چشم شوهرت میفتی ترکشم کنی باز بچه زیر دست اون میفته اینبار بدون تو

فقط رو بچت متمرکز شو. سعی کن تو وضعیت مشابه سابق قرار نگیر

زمان موسی خشک‌سالی آمد. آهوان خدمت موسی رسیدند که ما از تشنگی تلف می‌شویم،لذا از خداوند متعال در خواست باران کن! موسی به درگاه الهی شتافت و داستان آهوان را نقل نمود!خداوند فرمود: موعد آن نرسیده،موسی هم برای آهوان جواب رد آورد!تا این‌که یکی از آهوان، داوطلب شد که برای صحبت و مناجات بالای کوه طور رود. آهو پیش از رفتن، به دوستان خود گفت: «اگر من جست و خیز کنان پایین آمدم بدانید که باران می آید وگرنه امیدی نیست!»آهو به بالای کوه رفت و حضرت حق به او هم جواب رد داد. اما در راهٔ برگشت، وقتی به چشمان منتظر دوستانش نگاه کرد، ناراحت شد! شروع به جست و خیز کرد و با خود گفت:«دوستانم را خوشحال می کنم و توکل می‌نمایم؛ تا پایین‌رفتن از کوه هنوز امید هست!»تا آهو به پائین کوه رسید، باران شروع به باریدن کرد!موسی علیه السلام معترض پروردگار شد،خداوند به او فرمود: «همان پاسخ تو را آهو نیز دریافت کرد با این تفاوت که، آهو دوباره با توکل حرکت کرد و این پاداش توکل او بود!»هیچ‌وقت نا امید نشو،لحظه‌ی آخر، شاید نتیجه عوض شود          «توکل‌ات به خدا»
ب ادمی ک نمیشناسه میگ حرامزاده خود اسی میگ بچمم انگار بیش فعاله. میگم ک ظاهرن چشماتون مشکل دار توانا ...

چون خودتم مثل شوهر استارتری و بی اعصاب و بی ادب

خوب درکش میکنی و  ازش دفاع میکنی 

و کتک زدن یه بچه دو ساله برات اصلا عجیب نیست و از اینکه یه نفر بهش فحش داده، داری حرص میخوری

خدا هرجفتتون رو شفا بده

خدایا خانواده ام رو به دستان قدرتمند تو میسپارم❤️
شما یاد بگیر درست حرف بزنیمن توهین کردم بهتون که توهین میکنید؟؟؟؟شما هم باید دکتر بری به نظرم اگه یه ...

همونطور ک قرص های ژلوفن و انواع انتی بیوتیک ها مثل اسمارتیز میدن

بله ب همین سادگی حتی مشاوره ها هم براحتی تجویز میکنن واسه موارد خیلی پیش پا افتاده تر از این

زمان موسی خشک‌سالی آمد. آهوان خدمت موسی رسیدند که ما از تشنگی تلف می‌شویم،لذا از خداوند متعال در خواست باران کن! موسی به درگاه الهی شتافت و داستان آهوان را نقل نمود!خداوند فرمود: موعد آن نرسیده،موسی هم برای آهوان جواب رد آورد!تا این‌که یکی از آهوان، داوطلب شد که برای صحبت و مناجات بالای کوه طور رود. آهو پیش از رفتن، به دوستان خود گفت: «اگر من جست و خیز کنان پایین آمدم بدانید که باران می آید وگرنه امیدی نیست!»آهو به بالای کوه رفت و حضرت حق به او هم جواب رد داد. اما در راهٔ برگشت، وقتی به چشمان منتظر دوستانش نگاه کرد، ناراحت شد! شروع به جست و خیز کرد و با خود گفت:«دوستانم را خوشحال می کنم و توکل می‌نمایم؛ تا پایین‌رفتن از کوه هنوز امید هست!»تا آهو به پائین کوه رسید، باران شروع به باریدن کرد!موسی علیه السلام معترض پروردگار شد،خداوند به او فرمود: «همان پاسخ تو را آهو نیز دریافت کرد با این تفاوت که، آهو دوباره با توکل حرکت کرد و این پاداش توکل او بود!»هیچ‌وقت نا امید نشو،لحظه‌ی آخر، شاید نتیجه عوض شود          «توکل‌ات به خدا»
بزار شوهرم فحش بده حقشه خودم هیچ وقت فحشش ندادم تو دلم مونده

عزیز من همسر برادرم یه اصطلاح جالب داره  البته ببخشید  اگه بخواد کسی رو نرم کنه میگه با زبون خرش کردم ولی واقعیتی هست افراد در برابر زبون خوش نرم میشن و خودمون هم داریم که جواب های  هوی هست

دخترم سوای این حرف ها و مشاوره شنیدم افرادی که کبد گرم دارن تمایل به عصبانیت و داد و بیداد دارن حالا ...

یبار عصبانی بود گل گاوزبون دادم بخوره گفتم آروم میشی بدتر شد بیشتر کتک زد بخدا اینقدر ناامیدم میگم دارو هم خوبش نمیکنه مغزش آسیب دیده دیگه درمان نمیشه دو قطبیه فکر میکنم شوهرم خودش اتیسم بوده خیلی خنگ بی عقله امشب بچم می‌گفته کارتون داخل فلش برام بزن می‌رفته داخل فلش این شبکه میزد همون لحظه سریع اومدم هرچی میگم میگه داخل فلش بزن شوهرم حرف خودشو میزنه میگه براش کارتن گذاشتم میگم اونارو دوست نداره براش آموزشی دانلود کردم مگه ندیدی کل روز نگاه میکنه کنترل بده بزنم میگه ببین کارتون زدم چی میخاد گریه میکنه... یعنی عقلش کار نمیکنه این حرف منو متوجه نمیشد نمیشنید که کنترل بده کارتون داخل فلش بزنم فقط حرف خودش میزد کارتن زدم چی میخاد دیگه

چون خودتم مثل شوهر استارتری و بی اعصاب و بی ادبخوب درکش میکنی و ازش دفاع میکنی و کتک زدن یه بچه دو ...

خب چون دیدم اطرافیان و اشناها با تحریک نادان هایی مثل شما ب کجا رسیدن و بازم برگشتن سر خونه اول

چارتا فحشم بمن بده شاید احساس مفید بودن کردی

زمان موسی خشک‌سالی آمد. آهوان خدمت موسی رسیدند که ما از تشنگی تلف می‌شویم،لذا از خداوند متعال در خواست باران کن! موسی به درگاه الهی شتافت و داستان آهوان را نقل نمود!خداوند فرمود: موعد آن نرسیده،موسی هم برای آهوان جواب رد آورد!تا این‌که یکی از آهوان، داوطلب شد که برای صحبت و مناجات بالای کوه طور رود. آهو پیش از رفتن، به دوستان خود گفت: «اگر من جست و خیز کنان پایین آمدم بدانید که باران می آید وگرنه امیدی نیست!»آهو به بالای کوه رفت و حضرت حق به او هم جواب رد داد. اما در راهٔ برگشت، وقتی به چشمان منتظر دوستانش نگاه کرد، ناراحت شد! شروع به جست و خیز کرد و با خود گفت:«دوستانم را خوشحال می کنم و توکل می‌نمایم؛ تا پایین‌رفتن از کوه هنوز امید هست!»تا آهو به پائین کوه رسید، باران شروع به باریدن کرد!موسی علیه السلام معترض پروردگار شد،خداوند به او فرمود: «همان پاسخ تو را آهو نیز دریافت کرد با این تفاوت که، آهو دوباره با توکل حرکت کرد و این پاداش توکل او بود!»هیچ‌وقت نا امید نشو،لحظه‌ی آخر، شاید نتیجه عوض شود          «توکل‌ات به خدا»
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز