مامانم هیچ وقت ما دختراشو جدی دعوت نمیکنه

مناسبت هارو بهتره دعوت کنه بگه اگه جایی دعوت نیستید و دوست دارید بیاید اینجا دور هم باشیم اینطوری گفتن ادمو میندازه تو رودرواسی و انگار که تمایلی ندارن

دقیقا 

بنده خدا به زبون اومده گفته که بیاید خودتون بپزید بازم کسی نرفته تازه اونیم که رفته گفته شام بیشتر بذار ما داریم میایم😐

البته حرف استارترم میتونه درست باشه مادرش میتونه دعوت کنه و بگه شام با خودتونه هر چی دوس داشتید بپزید

کار خوب رو شما میکنید.ببین کلمه دعوت مشخصه یعنی باید سنگ تموم برداره بنده خدا .ولی داره میگه خودمونی باشیم هر چی بود بپزیم بخوریم جمع کنیم اینطوری که بهتره

حالا عروس ما عقده ایی هست. 

با اینکه از دیروز دعوت کردیم طبقه بالای خونمونه 

خواهرم و شوهرش از اون سرشه کیک خریدن امدن 

عروسمون ده تا پله را نیامد پایین 

حتی بچه هاشم آماده نکرده بود بیان داداشم که از سرکار آمد یه سر آمد دختر بزرگشم آمد ولی من کلی تدارک برای بچه کوچیک اش دیده بودم کادو خریدم از ترس مادرشون نیامدن 

دعوایی هم با ما نداشتن 

ماهم دیگه پی شو نگرفتیم گفتم شاید بین خودشون دعوا دارن 

ولی پیش دامادمون بد شد ازعروسمون بیزارم. 

روز تولدم دعوا راه انداخت که نزاره بچه ها بیان خونه ما

مامان و بابام خیلی نوه هاشونو دوست دارن 

بابا بیخیال دیگه 

جدی بگه یعنی چی آخه؟ مادر خودت هست ها، خب داره میگه هر وقت خواستید بیاید 

اینجور نباشید، هر وقت دلتون خواست تماس بگیرید و کمی هم زودتر برید تو کارها کمک کنید

ب دل نگیر مامان من حاضره صدسال سیاه نریم خونه شون تا خونه شونو بهم نریزیم ی وقتی هم ک بریم فردای اومدن مون همه چیو می ریزه بیرون میشوره😂 جای من بودی چی میگفتی خواهر حس نجاست بودن ب آدم دست میده مادره دیگه

عزیزم داری حساسیت به خرج میدی، خب رفتید خونه اش دیگه، مادر و پدرتون هستن دیگه درست نیست انقدر تجزیه تحلیل کنید 

ای بابا ذهنت رو رها کن ازین چیزا ، هر طور باشه یه چیزی هست که ادمو آزار بده ، مثلا من مادرم از چند روز پیش گفت شب یلدا بیایین اینجا،  شوهر منم از قبل کلی پسته و شیرینی و تخمه و هندونه و کلی چیز میز خریده بود ولی معلوم نبود کدوم سمت میخوایم بریم اخه ما هر جا بریم این چیزا رو میخریم میبریم ،  بعد از ظهر زنگ زدیم به مادر شوهرم الکی گفت فقط اون دخترش که طلاق گرفته پیششه و به ما هم گفت هر جا رفتین خوش بگذره همسرم گفت  تنهایی بیام بیارمت خونمون گفت نه حتی خودمم تعارف کردم ولی گفت نه اون خواهرت پیشمه در حالی که همه  بچه هاش نوه هاش نتیجه هاش بودن به ما حتی تعارف نکرد شمام بیایین ، ببین اگه بخوای خودت رو آزار بدی بهونه زیاده واسه خود ازاری بهتره رها کنی ذهنت رو آزاد کنی ازین حرفا

شاید خیلی ملاحظه گره گاهی اوقات زیادی در نظر گرفتن رضایت بقیه باعث میشه همه چی بر عکس بشه