مامانم هیچ وقت ما دختراشو جدی دعوت نمیکنه

مامانت پیره؟

منم مامانم ب خواهرام ک ازدواج کرده میگ خودتون زنگ بزنید بگین مثلا شب میایم

نه خب باید دعوت کنن. منم اینجور خونه بابام نمیرم واسه شام

راست میگه اونجا هم خونه خودته چرا جدا میدونی با اون سنش برای شما تدارک ببینه

خب دوست نداره زوره مگ

شایدم نمیخواد مجبورتون کنه مناسبتا حتما برید خونشون.میخواد خودتون هرجا راحت ترید برید.نظرت؟

نه عزیزم خونه پدر و مادر دعوت نداره که بنده خدا مادرتم گفته عچعر وقت دوست داشتین بیایم بپزین .من مادرشوهرش دعوت نکرد ولی رفتم امشب .چون پدرشوعرم یواشکی چهارشنبه خونه من شام بودن گفت جمعه بیا به احترام اون رفتم .از ترس زنش یواشکی گفت.مادرشوهرم هم امروز زنگ زده شوهرم خواهرات نمیان.بع زنت هم زنگ زدم جواب نداده در صورتیکه به من زنگ نزده بود

مامان منم همینه خب حوصله آدم نمیکشه دیکه همه حوصله بالا ندارن ربطی نداره مادر خوبی باشن یا بد بلاخره انسان هستن هر آدمی ی جور شخصیت داره یکی شلوغی خوشش نمیاد یکی عاشق دور هم بودنه

مامان تو مادر شوهر منه

و مادر شوهرت مامان من

مامانم از همون اول صبح زنگ زد که امشب بیایین 

اما مادر شوهرم اصلا زنگ نزن تااااا دم عصر که بچه هاش اومدن زنگ زد به شوهرم که شمام بیایین اما شوهرم گفت نمیایم گفت رفع تکلیفی دعوتمون مرد و اصلا قصدش دعوت نبود 

اینم بگم بچه هاش اصلا با دعوت نمیان به زور میان😅

شاید سختشه 

از یه سنی و یه جایی دیگه آدم حوصله کار اضافی نداره 

اغلب دخترها هم میرن منزل مادر خودشون انگار برا استراحت رفتن و مشغول صحبت با خواهرها میشن و خیلی تو کارها کمک نمی‌کنند 

تو خونه پدر من، اغلب دقت میکنم تقریبا نود درصد کارهای مهمانی رو مادرم انجام میده و دخترها عین رادیو دنبالش راه میفتن فقط حرف میزنن 

مامان منم همین جوره. 4 ماهه ندیدمش اخرین بار منو شوهرم دعوامون شد خونه شون. ما اشتی کردیم اون ن . بهش میگم بیا خونه ام نمیاد. امروز به این فکر میکردم چقدر بعد عروسی برام کم گذاشته و همیشه خودش را توجیه کرده. کاش یه کم مادرامون میفهمیدن باید بهمون بیشتر توجه کنن ن کمتر 

ول کن بابا توجه هم بکنن آدم عذاب وجدان میگیره 

خانواده من مجرد بودم بیچارم کردن 

بعد که ازدواج کردم شدم تاج سرشون 

ولی حالا هم توجه میبینم همش عذاب وجدان دارم که منم جبران کنم