2777
2789

اگه بابام سر چیز الکی دادو بیداد نمیکرد

خورد تو ذوقم از صبح خوشحال بودم اهنگ گذاشته بودم واسه شب کیک و خوراکی درست میکردم اومد سر یه چیز الکی شروع کرد داد و بیداد و اخم و بداخلاقی 

بغضم گرفته دلم میخواد برم تو اتاقم درو ببندم هیچکسو نبینم تا فردا صبح شه

 من کاربری یک روزم👀🌿 قرار بود یک روز اینجا باشم اما پشیمون شدم و برگشتم 😹 آقا من نه به نام کاربری توجه میکنم نه جنسیت 😬 سوءتفاهم نشه. ❤️۱۴۰۲/۱۱/۱۵❤️ الله❤️ حسین (ع)❤️ ایران ❤️من می رسم به تو آخر کار بارون ببار...💙

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

سعی میکنم در هر شرایطی خوش بگذره 

حالا چه دو نفر چه بیست نفر 

چه بین عزیزان خودم چه بین آدم های که بهشون علاقه  ندارم 

من امشب در کنار خانواده ی همسرم هستم علاوه بر شب یلدا مراسم روز مادر رو هم برگزار میکنیم و هدیه شون رو میدیم 

انشالله که به همه خوش بگذره ، روزتون هم پیشاپیش مبارک 🌹🌹🌹

شاید هم نظر نباشیم ، ولی هم وطنیم، هم جنسیم، و شاید همدرد پس همدیگر رو با احترام بدرقه کنیم.                                         
دیشب بعد اینکه کارامو کردم انقدر ناراحت بودم دلم میخواست بزنم ب کوچه حتی گریه هم حالمو خوب نکرد آخرش ...

عزیزم🥲♥️ انشاءالله  حال دلتون همیشه خوب باشه چه کسی یا چیزی باشه یا نباشه شما خوشحال و خوشبخت باشین کنار هم

دیدن این فیلم بر شما بله خود خود شما واجبه ''فیلم کره‌ای امید'' درباره تجاوز جن‌سی کودکان رو ببینید و مقایسه کنین با فیلم ایرانی هیس دخترها فریاد نمیزنند واکنش‌های هردو پدر مادر بعد مواجهه با جریان رو ببینید هر دو فرهنگ جامعه رو مقایسه کنید ای کاش ما هم جسارت و شجاعت این رو داشتیم کاری کنیم این آدمای مریض حداقل چندسال طولانی یکبار به کار کثیفشون بپردازن نه آزادانه و هر روز و هرسال  ای کاش به کسانی که بهشون تجاوز شده به چشم مجرم و گناهکار نگاه نمیکردیم...

مادرم بین ما بود و الان روی تختش دستگاه زده بود و منتظر من بود میرفتم اونجا میدیدم خواهرام مرغ رو پختن دارن وسیله پذیرایی رو آماده میکنن همه ام بهم غر میزنن چرا زودتر نیومدی ولی مادرم میگه پاشو چای بریز برا خودت و شوهرت و از گوشه تختش یه پلاستیک کیک مچاله شده بیاره بیرون و بگه بچه ها حوردن اینو برا تو نگه داشتم.....

اینا خاطرات یلدای۴سال پیشه....حسرتش رو دلمه چرا از صبح نرفتم خونه مادرم زنگ زد گف بچه ها آش پختن نگه دارن میای گفتم نه من شب میام بخورین....چقد منتظرم بوده....

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792