اخه امروز یه ذره کار داشتم بعدش اومدم خونه بدو بدو سیب زمینی سرخ کرده درست کردم بعدش دیدم دخترمو اورد خونمون (همسایه ایم باهم) گفت که اره بهش ناهار دادم ولی گریه میکرد نمیخابید آوردمش
بعدش شوهرم اومد سفره رو پهن کردم یه دو لقمه خوردم زنگ زد که اره من چلو خورشت درست کردم بیا بخور شوهرمم از خدا خواسته پاشد رفت من موندمو سیب زمینی هام
ای کاش مادر منم نزدیکم بود ولی خیلی دوره ۱۸ ساعت ازم فاصله داره
بار اولشونم نیست خیلی وقته همینن خیلی ناراحت میشم نمیدونم چیکار کنم از دستشون🤦♀️