از دیشب در حال تدارک امشب بودم
کیک پختم ، ژله رولی درست کردم، دسر درست کردم
گفتم یه شب شاد بسازیم
عروسامون اومدن خونه ی مادرم فقط خوردن
از جاسون تکون نخوردن
فقط من و آبجیم و مامانم کار کردیم
مامانم هم آجیل و میوه و شیرینی و چای و انار دون شده آماده کرده بود
بحث کمک نیستا
ولی همش بمن میگفتن چهره خسته
ولی از جاشون تکون نخوردن
جرات نداریم حرف بزنیم
میرن و دیگه نمیان، مادرم غصه میخوره