یعنی میتونم بگم تمام تروما هایی ک داریم منو خواهرم تمام استرسی بودن و اعصاب نداشتنمون از همین بابامه بعد الان ک هردو ازدواج کردیم میگه خونه سوت و کوره کاش بودین، اون موقع ک خونت بودیم روز خوش نشونمون ندادی الان تازه یادت افتاده
من خودم برا فرار از اون خونه راضی ب ازدواج با همسرم شدم، ابجیمم الهیی براش بمیرم بدتر از من