نوشته های خفن و شعر هر چی که تواناییش رو دارید بنویسید
اول خودم 😁
××من پیوسته گریزان از دنیایی بودم که درخشش طلوع عشق بر یخبندان وجودی ادم ها حرارت می بخشید اما گرداب عظیم و ویرانگری که از جهان پرتلاطم و بیگانه ات سر رسید،ناگهان شب های تیره و بی فروغ زمستانی جهانم را به یورش کشید و مرا تنها و بی دفاع از جدالی سخت و دنیای ویران گشته ، به ارامی به جهان نوین و زیبایی فرو کشاند که برای نخستینبار مفهوم عشق را به من اموخت و خانه ای مجلل و باشکوهی برایم بنا نمود که بر فراز قلعه ی باصفایی از اعماق قلب جای گرفته بود ××