میخوام ی نصیحت خواهرانه ب مستاجر بکنم بیاید

سر ماه چقدر پس انداز داری که میتونستی طلا بخری؟ من شوهرم همراهم نیس که بتونم حتی در ماه هزار تومن پس انداز کنم پول دستم نمیده.حتی یه مدت خرجشون رو رو کاغذ می‌نوشتم که چقدر پس انداز کردیم بعد مثلا یه ما یه تومن پس انداز شد بعد چهار ماه دیدم اصلا پول پس اندازمون نیس نمیتونم گناهش بشورم ولی فکرکنم هنوز با نداری خودمون کمک خانوادش میکنه ببین کلا تکیه گاهم نیست اصلا هوامو نداره یه بار گفتم کارت حقوقت بده من یه ماه خرج دست من باشه ناراحت شد قهر کرد.تو خانوادشون مامانه زن سالار هست باباش هیچ کاره فکرکنم واسه همین با من همینطوره وگرنه خداوکیلی من زن ولخرجی نیستم 

من ۴۳ سالم هست.مشکل میدونی چیه بابام خونه داده نشستیم شوهرمم دیگه عین خیالش نیست درد کم ندارم انقدر سرکوفت داداشم شنیدم سر خونه دادن بابام بهم ولی شوهرم براش مهم نیست اصلا هوامو نداره فقط میگه ندارم ببرمت از اینجا هم خودش هم خانوادش دنبال پول و مال مفت هستن بدجور گیر کردم دلم فقط خونه از همه

مادرش انقدر این خانواده پررو هستن که حد و حساب نداره مامانش زن فوق العاده حسودیه رفته بودیم واسه خرید عقد باورت نمیشه شوهرم واسم قرآن خرید مامانش گفت برا منم بخر شوهرم گفت مامان تو که تو خونه داری قرآن گفت نه میخام بخر گیر بد آدمایی افتادم انقدر مادر خواهراش زجرم دادن که چهارساله قطع رابطه کردم یه بار رفتم به مادرش گفتم مامان فلانی فکر نیست باردار بودم چهارماهه بود گفت آره باید فکر زندگی باشه داره بابا میشه بعد شش روز خواهرش پیام داد به ما چه ربطی داره خوشی ناخوشیتون واسه خودتون باشه انقدر آدمای دلتنگی هستن بیخیال اصلا فکر آینده نیستن فقط مال مفت گیرشون بیاد یه بار داداشم باهامون دعوا راه انداخت تو زیرزمین بابام بودیم گفتم بیا بریم یه جا نگهبانی یه اتاقم بهمون بدن مامان باباش خودشون کشتن که الان زیرزمین داداشم از چنگشون درمیاره....میبینه خونه بابام دارم زجرکش میشم براش مهم نیست اصلا فقط مفت بشینه انقدر خسته هستم که نگو.....

گفتم به بابام بابام اینا هم پشتم نیستن گفت ولت کرد با یه بچه رفت میخای چکار کنی خرجت از کجا بیاری باوجودیکه بازنشسته شرکت نفت میترسه نون خور بهشون اضافه بشه چی بگم هر چی بگم دردام زیاده

باور کن منم این و همیشه قبول دارم. انقدر که خانما تو خرید خونه موثرا آقایون نقش ندارن.

بهش میگم من خونه از خودم دارم باوجودیکه جیگرم از دست داداشم خونه سر همین خونه دادن بابام بهم .. ماهی دو تومن هم بسه واسه خرجی فکر نکن هنر میکنی کار میکنی چون باباش کلا آدم بیکاریه و دنبال دوست رفیق بوده فکر میکنن حالا شوهرم میره سر کار خیلی مسوولیت پذیره انگار مسوولیت پذیری فقط به کار هست اصلا احساس نداره محبت نداره که دلت خوش باشه گول خوردم از اولم واسه پول بابام اومدن جلو...اصلا براش عار نیس دوماد سرخونه باشه داداشم کلی حرف بارمون کرد گفت ولش کن چرا بابات به داداشت بده به تو نده انقدر پررو هستن خیلی خانواده کثیفی هستن ازشون متنفرم دلم نمیخاد هیچوقت دیگه ببینمشون شوهرم جونش درمیاره براشون 

من هیچ کسی رو جز خودم ندارم.الهی شکر شوهرت هواتو داره همین مهمه من نه آنقدر تنهام که بعضی وقتا از بی کسی فقط گریه میکنم