چهارساله ک عقدم
انقدددددد داستان داشتم ک خدا میدونه
حدود یک سالع زندگیم رو روال افتاده ولی ی مشکل بزرگ دارم اونم قطع ارتباط شوهرم با خانوادم
من پدرم کلا اخلاقای خاص داره بلد نیست چطور حرفشو بگع شاید ته دلش هیچی نباشه ولی از بیرون همه فکر میکنن ک احتمالا خوب نبست ک اینطوری حرف میزنه
خلاصه نتونتست با شوهرم ارتباط خوبی بگیره
و شوهرم بعد دو سال ارتباطش کم شد و الان بعد اختلافاتی ک خوررده بودیم و بین پدرم و شوهرم بحث شد کلا نیومده خونمون
اینم بگم خانواده اون حداقل تو ظاهرم شده خیلی بهم احترام میذارن واسه همین من جای گله ندارم
و الان واسه مراسمات مثل همین شب یلدا میگه بایذ بیای خونه ما
قطعا ممکنه بعد عروسی حداقل یکی دو سال نذاره حتی خونه پدرم برم
و جمع فامیل و اینا ک قطعا ن
اضافه کنم خودشم اینطوری نیست ک خیلی با فامیل باشه ولی خب سر عید یا مناسبتا میبینیم فامیلاشونو
فامیلاشونم خوبه مهربونن
در کل مرد بدی نیست
شما جای من بودین چیکار میکردین؟
(اضافه کنم بابام برای عزوسبم داره سنگ اندازی میکنه چند بار خانواده شوهرم تماس گرفتن جوابی بهشون نداده)