میگه آراد رو ببر پیش باباش زندگی کنه
منو تو با آرتا و دختر تو راهیمون بریم تبریز زندگی کنیم شهر خودم مامانم اینا اونجان 😐😐😐
منم بهش گفتم چرت و پرت نگو هضانت اون با منه
درسته آرتا و آیسو تو راهی بچه های من هستن
ولی آرادم بچه منه و به هیج عنوان پاره جگرمو که بابا بالا سرش نیست و خواهرشم ازدواج کرده ول نمیکنم برم
آنا ازدواج کرده و توان نگهداری از بچه رو نداره
آراد الان تو سنی هست که نیاز به مادر داره
من به خاطر خودخواهی تو بچمو ول نمیکنم بیام این همه راه تبریز که چی؟!!! که خانوادت اونجان؟!!! در این حد بچه ننه ای؟!
خلاصه بحث کردیم و آخرش ازم عذر خواهی کرد گفت توروخدا منو ببخش من فقط ی پیشنهاد دادم دیگه تکرار نمیشه
منم تا الان باهاش حرف نزدم آدم بشه 😂😂