کیا تو خانواده ضعیف بزرگ شدن

انقدر تحقیر و خورد شدم که وقتی تو یه جمعی قرار میگیرم فکر می کنم از همه پایین ترم با اینکه ممکنه از هر نظر از افراد اون جمع هم بالا تر باشم

بیشتر وقتا لباس کهنه های خاله و دخترخالمو میپوشیدم  یعنی اخر بیچارگیه بنظرم...ولی الان خداروشکر ازدواج کردم با شووهرم وضع مالی مون متوسط رو ب خوبه

باهاش ازدواج کردی 

تونستی گذشته هارو فراموش کنی یا هنوز اثراتش هست؟؟

منم همینم  تو فامیل خصوصا اعتمادبنفسه دیگه ضعیف داغون ولی محکم باش  وگرنه زود شکسته میشی فدات بشم

کاش قشنگ و خدا پسندانه کمکتون کرده بود  

اثراتش هست تو ناخوداگاه ادمه ولی من محکم بودن و انتخاب کردم ضعیف باشی از پا در میایی 

اره عزیزم محکم باش حسرت فایده نداره 

الان اوضاع خوبه؟؟

خداروشکر 🌹🌹

شغلت چییه عزیز

من هم ضعیف بودیم‌هم خانوادم‌مخصوصاااا مادرم به سدت سلیطه بیفرهنگ وحشی بددهن وسواسی در حد بیماری فحاش بی ابرو و بسیار بی ادب و نمکنشناس بود 

به پدرم خیانت میکرد💔💔💔

پدرم به رحمت خدا رفته  

مادرم هیییییچ پولی بهمون نمیداد خرج نمیکرد با کفشهای یوراخ به زور مارو از مدرسه میکشید بیرون‌میبرد شهر دیگه مهمونی خونه خالم برا بچه های خالم‌کباب میخرید چون خالم احازه میداد بیشتر تو‌خونش بمونه و بتونه با مردا بچرخه اشغااالللل 

😡😡😡😡😡من خیلییی درسخون بودم ولی مادرم‌جایزه هامو اتیش میزد 

میکفت‌کثیفن 

همیشه لباس کهنه بقیه تنمون بود تا ۱۷ سالگی که رفتم دانشگاه تو سلف برای اولین بار دیدم قیمه و قورمه سبزی چه رنگیه 

نمیدونستم سس سوسی کالباس فسنجون پیتزا ساندویچ چجوریه 

وقتایم‌که پول داشتیم مامانم نمیداد خرج کنیم خیلی ظالم بود 

به خدا تمام دبیرستان و‌راهنمایی با یه کاپشن‌کهنه تاناکورا گذروندم دانشگاه که رفتم هررررررچی خاهش کردم‌قهر کردم پول نداد کاپشن بخرم تو زمستون وحشتناک سرد با یه کت بهاره مسخره که روش پولکدوزی پیرزنی بود رفتم دانشگاه مقنعمو‌مینداختم روش کسی متوجه نشه تا اینکه یه دختر پولدار یه کاپشن بهم داد اونم دخترا فهمیدن و هی پچ پچ ...

تو هوای سرد لباس گرم نداشتم بپوشم تمام بدنم یخ میزد سرمایی هم بودم. تو خونمون آب نداشتیم چون بابام پمپ نمیخرید. خونمون پر از موش بود جونورهای دیگه بود. تمام فامیل تحقیرمون میکردن چندیدن سال سقف خونمون چکه میکرد کار می کردم تا وسایل مدرسه ام رو بخرم خونمون پر از نم بود سیب زمینی زیاد تو زندگیم خوردم از استرس ریزش موی شدید گرفته بودم پدر مادرم هر روز دعوا و کتک کاری داشتن انقدر کشیدم که هزار بار طلب مرگ از خدا رو خواستم ولی گفت فعلا باید بری تازه اول بدبختیاته

چقدمن نارحتم واسه شما .خداخیرش بده خورایشو به شماهم داده 🥺

یه شوهر خاله داشتم هروقت میومد خونمون در فریزرو باز میکرد ببینه چی داریم چی نداریم متنفر بودم از اینکارش و هرگز یادم نمیره 

داشتم چون فوت کرد دیگه نیست ولی چطور روش میشد !!!!!

جالب اینجاس همسرم فکر میکنه زندگی من از اول اینجوری بوده و من لوس و لای پر قو بزرگ شدم اصلا راجب گذشته ام نمیدونه