به شوهرم عمل ندادن

اسی جان یادته سر اون یکی دعواتونم ستاره باعث شد آشتی کنین؟؟ شاید الانم خاله با دشمنیش داره باعث میشه اتفاقات خیر دیگه ای بیفته 

عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد

به امید خدا خونه گرفتین بزن به اسم خودت

وقتی وسط یه رابطه ی مسموم بودم درمانگرم حرف خوبی بهم زدن گفتن تو آدم ها رو با عواقب کارشون روبرو نمیکنی اعتراضت رو کلامی میگی اما توی عملت قاطع نیستی و از به جایی به بعد آدما یاد میگیرن با یه عذرخواهی کلامی ساده سرو تهش رو هم بیارن من این مدت که تاپیک هاتون رو دنبال میکنم این رویه رو در شماهم میبینم ،میشه پای خودت وایسی؟میدونم کار خیلی سختیه برای ماهایی که همیشه سعی کردیم آروم باشیم و بقیه رو راضی نگه داریم میفهمم خیلی جاها برامون تعریف نشده اما یه وقتایی نیازه که به طرف مقابل نشون بدی که بلدی از خودت دفاع کنی بلدی واسه روابطت حدو مرز بذاری ،یکم دور از دسترسشون باش زود نرم نشو میدونم که برات سخته اما اگر امروز جلوشون زود نرم بشی این رویه برات تکرار میشه ،اگر نمیتونی با همسرت قاطع صحبت کنی یه مدت در دسترسشون نباش بذار ترس نداشتنت بیفته به جونش ،بذار اصلا روابطش با خانوادش بهم بخوره من تشویقت نمیکنم به دعوا و جدایی ولی میتونم ببینم که موقعیتی که توش هستی خیلی حساسه و داری به بقیه یاد میدی که هر کاری باهات میکنن هزینه ی کمی داره براشون و با چهار تا حرف  میتونن دلت رو به دست بیارن ،ببخشید که انقدر رک گفتم♥️

توروخدا روانشناسی چیزی هستی آخه خیلی حرفات به جاس😢

منم همینم 

ولی از اینکه باهاش نرفتی و رفتی هتل خوشم اومد

دقیقا اینم در نظر بگیر با یه مشاور حتما مشورت کن 

چون شوهرت به شدت ولخرجه و یجورایی لذت میبره از خرید و پول خرج کردن

اسی چن سال دیگ طول میکشه تا شوهرت به یه درامد نسبتا خوبی برسه ؟

مساله ی واقعا مهمیه،باید یا یه زوج درمانگر حاذق صحبت کنید 

خودش رفت خونه ؟

آروم آروم شروع کن

بنظرم استارتر یکسال و نیم صبر کن تو که سال رو ساختی ماه هم روش

همسرتم که دلخوشی نداره خانوادش بیان خونت 

رابطتو کمرنگ کمرنگ کن جوری که نیان خونت 

بعد یکسال و نیمم هرجا شوهرت رفت همونجا خونه بگیرین

_________________________
از این به بعدم سعی کن با همسرت رفیق باشی که نخواد برا مادرش تعریف کنه روزمرشو بشینه با خودت حرف بزنه و تعریف کنه 

همونجور که گفت با بی حوصلگی جوابشو نده