یکی یه تاپیکی زده بود
که من و زنداداشم و مامانم با هم رفتیم بوتیک
اونجا خانم فروشنده از بچه ی داداشم خوشش اومد بغلش کرد
بعدش منو از مامانم خواستگاری کرد زنداداشم خیلی عثبانی شد که مگه مغازه جای خواستگاری کردنه باید رسمی بیایید خونمون بعدش با خشم بچه رو از بغل خانومه کشید و رفتن خونه
خانومه بهم گفت مطمئنم اون زن خواهرت نیست گفتم بله زنداداشمه