+میدونی، یه زمانی فکر میکردم پاک بودن یه جور قدرتِ. فکر میکردم اگه دلم پاک باشه، تقدیر هم یه جوری هوامو داره.
-و حالا چی؟ هنوزم همینطور فکر میکنی؟
+حالا؟... حالا میدونم که دنیا برای آدمهای پاک ساخته نشده. اینجا جای کثافته، جای دروغ، جای خیانت. آدمِ پاک توش یا له میشه یا باید خودش رو عوض کنه.
-یعنی تسلیم شدی؟
+نه تسلیم... میگن تقدیر هر کسی رو همونجوری که هست میسازه. شاید تقدیر من این بود که با همهی تلاشم برای خوب بودن، تبدیل بشم به چیزی که ازش میترسیدم.
-ولی این تو نیستی...
+چرا، این همون منم. منِ واقعی. منِ شکسته. منِ آلوده. دنیا همینو میخواست، و منم دیگه چیزی برای جنگیدن نداشتم.