دیروز ساعت چهار بود شوهرم رف حموم پنج بود هنو نیومده بود بیرون دخترمم گریه میکرد برقم نداشتیم ناهارم نخورده بود بهش گفتم بیا با بچه باز کن سر گرم شه یه چی درست کنم بخوره تاریک بود خونه برقا رفته بود زمین میزاشتم بدتر میکرد بعد شوهرم از حموم دراومد کلی حرف بارم کرد بچه تا الان گشنه بمونه گریه میکنه فقد حموم مونده بود که گیر ندی اونم داری گیر میدی (دخترمم ساعت ۱۱ صبونه خورده بود ۱۲ شیر بعدم میان وعدشم میوه و کیک داده بودم بعد خوابید ۱ ، سه بیدار شد مام برنج داشتیم اونو خوردیم ولی دخترم نخورد )بعد کلی حرف بارم کرد ... تو آدم نیستی اخلاق نداری یا خودتو درست کن یا خوش اومدی خونه بابات منم کوتاه نیومدم گفتم انگار پول مهریه داری هر حرفی میشه میگی خوش اومد گف دوسال یبار سکه میدم .. من بازم چیزی نگفتم اومدم نشستم برا دخترمم پیتزا پخته بودم دادم خورد نشستم داشتم گوشی نگا میکردم آدم قهر و ناراحت تو خونه چیکار میکنه بزن برقص را نمیندازه که داشتم الکی گوشیو بالا پایین میکردم که مثلا اهمیت نمیدم بهش کنترل پرت کرد سرم بم گفت مث دستمال کاغذی که کونمو پاک میکنم میندازم بیرون تو رو هم همینجوری میندازم بیرون پاشو گمشو خونه بابات یا اینجا هم بمونی باید نوکریمو بکنی مث خر جلوم کار کنی و به بچم برسی خیلی بم برخورد گفتم من الان جلو تو خرم تو پیش همه خر و نوکری همه خر فرضت میکنن آدم حسابت نمیکنن وقتی کار دارن بت زنگ میزنن ..بعد این پاشد رف مامانمو آورد به بابامم نگفته بود چی شده ، آورد منم شام گذاشته بودم نشستیم خوردیم بعد مامانم پاشد گف مارو ببر شوهرم برگشت گف پاشو حاضر شو توام قراره گم شی خونه بابات منم کم نیاوردم گفتم بچتو نمیبرم مگه نمیگفتی میرم پرستار میگیرم بهتر از تو نگا میداره گفتم اوکی نگهش دار مامانم برداشت دخترمم آورد که من نگه میدارم تو حق نداری چیزی بگی فقد اونجاش سوختم که مامانم بم گف میخواستی طلاق بگیری گوه میخوردی این پسرم بدبخ میکردی دقیقااا اونجا قشنگ نابود شدم 🙂
من چقد بدبختم کسیو ندارم طلاقم میگیرم بچشم میدم خودش بعدش خودمو میکشم🥲