من مادرم شاغل بود تا میرفت بیرون میرفتم سراغ پخت و پز. یه صندلی میذاشتم زیر پام و شروع میکردم. مادربزرگم میومد میدید جیغ میکشید. بعد دیدم دوست دارم خودش یادم داد. جالبه من توی یه دانشگاه خیلی خوب درس خوندم تو خوابگاه اکثر بچهها آشپزیشون عالی بود. یعنی با اینکه درسخونا و شاگرد اولای مدارس کل ایران بودن از این جهت هم ضعیف و بی عرضه بار نیومده بودن.