برق رفته بود
پکیجا خاموش شده بود و خونه یخ شده بود...
شوهرم شروع کرد به غر زدن که بخاری برقی بابات اینا که خونمون بود چرا تو اسباب کشی دادی به پدرت ببره؟الان روشنش میکردیم گرم میشدیم ...یخ کردیم تو این سرما
حالا بابتش باهام دعوا افتاده بود و چه حرفای بدی هم که زد و کلی حرص خورد و فک زد منم ساااااکت گوش دادم وقتی ساکت شد گفتم بخاری برقی رو وقتی برق نیست میخواستی به کجا بزنی روشن شه؟
ایشونم یه نگاه طولانی کرد و کلا تو افق محو شد