زنگ اخر بود دوازدهمی بودم
بابا اومدم از پله ها بیام پایین نمیدونم چی شد همه یه پله هارو با استفاده از باسن اومدم پله اخری نشسته نشسته دوستام تو هر پله در حال خندیدن و جر دادنشون بودن
معلم عربیمون گف بابا کمکش کنین عزیزم گریه نکن اخه میلرزیدم🥲چیزیت نشده
با خنده گفتم نه خانم شما برین ما تا فوق فعلا تو همین پله ها هستیم
گف گریه نمیکنی مگه🙄
خنده نمیزاش جوابشو بدم فقط یادمه گفتم نه 🤣🤣
پایه دهم معلک ریاضیمون Qکیو رو جوری نوشته بود انگار پایین دایره عدد یکه
اخر ردیف بودم و چشام ضعیف
گفتم بچه اون بالای عدد یک دایره چیه یکیش زد تو رون پام گف مریم کیو عع بنویس کارت نباشه کلاسو نترکون🥺🥲😂
چند تا هم دارم اما به زبان ترکی متوجه نمیشین بگم😂