چندین ساله پیش رفته بودیم مسافرت بعد،ظهربود رسیدیم خرم آباد گفتیم بریم رستوران رضایی کباب بخوریم،منم خواب بودم از خواب بیدار شدم بعد خودمو برانداز کردم دیدم ای وای زیرشلواریم گلگلیه به مامانم گفتم اونم گفت عیبی نداره بیا بریم
خلاصه رفتیم آبرروم رفت از خجالت نمیدونستمچیکار کنم👩🦯😐🤧😬😀