پسذدایی مادرم جوون فوت شده بود هم بازی بچگیام بود
چهلمش منو بردن رفتم داخل خونه رفتم پریدم بغل ی خانومه ای گریه ای گریه وشیون
وقتی از بغلش اومدم برون رفتم تو اشپزخونه دیدم زندایی مادرم تو اشپزخونه س
اونی ک بغل کردم تسلیت گغتم گریه کردم همسایشون بوده اخه خیلی شبیه زندایی مادرم بود